هوالحبیب در منتها الیه شهر خشتی دست راست، رو به قبله خانهای است و زنی که صبح به صبح پیش از خودنمایی خورشید کوچه را برایت آبوجارو میکند شاید برگردی اما خیرهسری تو… ظهر به ظهر سفره دلتنگی میاندازد روی ایوان حیاط پیش چشم شببوها همچنان خیره به… بیشتر »
کلید واژه: "حیاط"
هوالحبیب اکوفمینیسم! اکوصوفیسم! این ایسمها دارند دیوانهام میکنند. گیج و منگم. نمیدانم صاحبانشان جوشِ طبیعت را میزدند یا پی شهرت خودشان بودند. برخلاف آنها، من ترجیح میدهم در حیاط بساط کنم. عصرها توی آفتاب کم رمق دیماه لم بدهم به دیوار کاهگلی و زل… بیشتر »
هوالحبیب بایدبروم از حیاطمان برای روز مبادا از باغچه دنجش از آغوش درختهای گلابی و انار و انجیرمان یک مشت پائیز جمع کنم… بیشتر »