هوالحبیب اکوفمینیسم! اکوصوفیسم! این ایسمها دارند دیوانهام میکنند. گیج و منگم. نمیدانم صاحبانشان جوشِ طبیعت را میزدند یا پی شهرت خودشان بودند. برخلاف آنها، من ترجیح میدهم در حیاط بساط کنم. عصرها توی آفتاب کم رمق دیماه لم بدهم به دیوار کاهگلی و زل… بیشتر »
کلید واژه: "عطر"
هوالحبیب کارها که گره میخورد، دست میبرد سمت کشوی میز. تسبیحش را بیرون میکشید؛ یک تسبیح معمولی، با دانههای آبی فیروزهای. صاف و صیقلی، آنقدر که حجم نوری که پاشیده میشد رویش را پس بزند. همه طول موجها را. من زل میزدم به لبهایش و متعجب که چرا تکان… بیشتر »