یادت نرود... یادت نرود رفیق. ما نشسته بودیم پشت میز مذاکره. مثل بچه آدم داشتیم حرف میزدیم. منطقی، مستدل، مشروع. داشتیم از حقمان دفاع میکردیم. حقمان غنیسازی بود. مثل همه کشورها. قرار نبود بمب اتم بسازیم. قرار نبود خاطره هیروشیما و ناکازاکی را زنده کنی… بیشتر »
کلید واژه: "خانه"
هوالحبیبلرزم گرفته بود. شاید چون هوا سرد بود یا چون بار اولم بود از این کارها میکردم. نمیدانم. تق تق خوردن دندانها فکرم را از کار انداخته بود. دروغ گفته بودم مثل سگ. تمام مدتی که کنار بخاری توی خودم پیچیده بودم، گوش شل انداخته بودم برای شنیدن اخبار و… بیشتر »
بهای جان خبر گشته بود و حالا داشت از دبهای جان خبر گشته بود و حالا داشت از دهان زن همسایه بیرون میریخت: - قدحی شیر شاید جانش را بخرد. حلیمه بازیاش را نیمه رها کرد و وارد خانه شد. مادرش در گوشهای از حیاط سرگرم ریسیدن پشمها بود. آفتاب روی صورتش تند… بیشتر »