هوالحبیب
نه!
هنوز زود است
برای باریدن
هنوز همه هستند
برادرها
خواهرها
عمه
و بالاتر از همه
بابا
اشکهایت را بگذار
برای چند روز دیگر
برای وقت رفتن
برای زمان دلکندن
برای غروبی که
عمه را جان به لب کرده
و تابوتوان از همه گرفته
اشکهایت را بگذار
برای وقتی که
زبانم لال…
هوالحبیب
ایستادهای بر بالای بلندی
با پیکری پر زخم
لبانی تشنه
اما مقاوم و باصلابت چون همیشه
بیواهمه از همه
دل سرشار از شوق شهادت
اما چشمهایت نگران است
آن سوی دشتها، کاروانی در حال نزدیکی است
با او چه میکنند
الله و اعلم…
هوالحبیب
حتی خدا با همه خداییاش وقتی به
گناهکارها میرسد
از غفور بودنش میگوید
از آغوش بازش
از مهربانیاش
اما بعضی از ما مذهبیها نه!
انگار خودمان را از خدا هم بالاتر میدانیم
انگار مهر معصومیت بر پیشانیمان زدهاند
حتی فکرش را هم نمیکنیم که روزی
شیطان بخورد به پستمان
و احیانا هوای نفس
و خطایی
هرچند سهوی مرتکب بشویم.
وقتی کسی اشتباهی میکند
وقتی حرفی میزند که نباید بزند
کار میکند که نباید بکند
حتی اگر به اشتباهش پی ببرد
و عذر بخواهد
باز هم عذرش را قبول نمیکنیم
دست رد بر سینهاش میزنیم
طردش میکنیم
جواب سلامش هم نمیدهیم
حتی نگاهش هم نمیکنیم
چقدر بد میشویم
حتی ما مذهبیها…
پینوشت: میشود دوباره همه چیز را جمع کنی، درست مثل روز اول …
هوالقادر
“وَمَكَروا وَمَكَرَ اللَّهُ وَاللَّهُ خَيرُ الماكِرينَ”