درهای آسمان باز است رختخوابها را توی ایوان میاندازم. از گرمای روز خبری نیست و هوا خنک شده. نفس عمیقی میکشم و اکسیژنها را راهی ریههایم میکنم. جیرجیرکی سر دردودلش باز شده است و سکوت حیاط را خط میکشد. توی جایم دراز میکشم و سرم را روی بالش میگذارم.… بیشتر »
کلید واژه: "خدا"
هوالحبیب میبینی! آدم فقط باید آدم باشد. خوب باشد. فرقی ندارد سرباز کدام میدان باشد. سلاحش قلم باشد یا تفنگ. علم باشد یا موشک. اصلاً مهم نیست اتاق کارش کجا باشد. خانه یا وسط معرکه. آدم فقط باید راه دلبری بلد باشد. باید برای خدا زبان بریزد یکریز. باید… بیشتر »
هوالحبیب چه زیبنده است نامت روح خدا! فقط ارواح خدایی کار خدایی میکنند چه کسی جز تو میتوانست با کلامش دریای آرام و راکد آدمها را به خروش آورد؟ چه کسی جز تو میتوانست با نهیب فریادهایش ارواح خفته و خموشمان را بیدار کند؟ چه کسی میتوانست باشکوهترین… بیشتر »
آب و سبزه و قرآن چشم باز میکنم. خودم را در آغوش دایی علی میبینم. ریشهای تنک فلفل نمکیاش مثل سوزنی توی صورتم فرو میروند. دلم ریش میشود. دستم را سفت گرفته و شانههای مردانهاش میلرزد. چرا؟ مردها که گریه نمیکنند. نه نه یادم نبود، مردهای فامیلمان ف… بیشتر »
هوالحبیب بعد از یک ماه تمرین و ممارست یک ماه تحمل گرسنگی و تشنگی یک ماه طاعت و اطاعت یک ماه چشمپوشی از لذات حالا خدا با دست خودش غلافهای سخت گناه را گشوده روحت دوباره جوانه زده یک جوانه نازک مراقبش باش بیشتر »