هوالحبیب حسودیم شد کاش مرد بودم کاش همه زندگیام یک ساک و چند تکه لباس بود به سبکباری زائر میشدم به همین سادگی خادم میشدم عطر چایی حرم پیچیده در مشامم باز چه کنم با این همه فاصله با دلی که جامانده… بیشتر »
کلید واژه: "حرم"
هوالحبیب دلم گرفته. سفر کم کم تمام میشود و سفره جمع. تازه عادت کرده بودم به چای حرم. به هرم نفسهایم که لوله میشد توی هوای سرد. به قطرههای باران که توی سیاهی چادرم گم میشد. چقدر باران ریخت از آسمان. به پای ما کویریهای باران ندیده. من تازه عادت… بیشتر »
هوالحبیب روضهخوان شیخ جوانی است همه گوش شدهام تقلا میکنم اما از عبارتهای عربیاش سر در نمیآورم زنها شیون میکنند و به سر و صورت میزنند برای خودم در دلم روضه میخوانم از در شروع میکنم از مادر اما آخرش میرسم به همینجا به همین سرزمین.. کاش… بیشتر »
هوالرئوف گرد پاییز نشسته است روی نارونهای مجاور حرم و به سرخی و زردی چراغ مغازهها فخر میفروشد. زائران لبریز اشتیاقاند. خنکای سحر خواب از چشم مشتاقان ربوده است. قدمها برای رسیدن به امامی که خورشید دلهای ظلمتزده و انیس جانهای خسته است، سریعتر شده… بیشتر »
هوالحبیب من اینجا زیر سایه خورشید ذوب میشوم من قطره قطره اشک میشوم من تمام میشوم… بیشتر »