غنیمتمیدانی رفیق! رسمش همین بود. حرفزدن را همه بلد بودند؛ قبلتر، بهتر و بیشتر از من و تو، گفتند. طومارها نوشتند. تاریخ پر بود از عرض ارادتها، قربانصدقهها؛ اما به وقتش کم آوردند. حتی کلهگندههایشان جا زدند. برق سکهها دستودلشان را لرزاند. پایه… بیشتر »
کلید واژه: "باران"
شهید عشق آن مرد رفت، در شبی خیس از اشکهای خدا. با تنی خسته و به گمانم سوخته.پیش چشم ستارههای آسمان و ماهی که میرفت تا کامل شود، در سکوت سهمگین کوهستان.آن مرد، وقتی همه، تمام شب، ثانیهها را شمردند برای بودنش؛ رفت.درست وقتی مردها، چشم شده بودند برای د… بیشتر »
هوالحبیب دلم گرفته. سفر کم کم تمام میشود و سفره جمع. تازه عادت کرده بودم به چای حرم. به هرم نفسهایم که لوله میشد توی هوای سرد. به قطرههای باران که توی سیاهی چادرم گم میشد. چقدر باران ریخت از آسمان. به پای ما کویریهای باران ندیده. من تازه عادت… بیشتر »
هوالحبیب نمی دانم تاثیر حرفهای “استاد ساروخانی” است یا اینکه واقعا خبری در راه هست به “اللهم” که میرسم مثل دلِ ابریِ آسمانِ دیشب میبارم 1/آذر/96 بیشتر »