دل حسرتزده کاش میشد دست ببرم در زمان. کاش میشد مثل دفترچهای به عقب ورق بزنم فصلها و ماهها را. برگردم به یک سال پیش. به آن شب سخت. به وقتی که نگاهم همپای زیرنویسهای خبر میدوید.آن شب دلم میخواست یک زائر باشم؛ زیر سایه شما. بسط بنشینم در حرم. همه… بیشتر »
کلید واژه: "شب"
هوالحبیب پاییز تازه به نیمه رسیده بود که در دل کویر چشم باز کردم. در روستایی بازمانده از عهد ساسانی. کودکیهایم توی باغهای انار سپری شد. زیر سایه درختهای زرد و سرخ و نارنجیپوش. کودکیهایم طعم انار داشت. ترش و شیرین و مَلَس. من با پاییز قد کشیدم. با… بیشتر »