هوالحبیب
روضهخوان شیخ جوانی است
همه گوش شدهام
تقلا میکنم
اما از عبارتهای عربیاش سر در نمیآورم
زنها شیون میکنند و به سر و صورت میزنند
برای خودم در دلم روضه میخوانم
از در شروع میکنم از مادر
اما آخرش میرسم به همینجا
به همین سرزمین..
کاش گوشهایم این اندازه سنگین نبود
کاش چشمهایم این اندازه کور نبود
کاش ندای مظلومیتت را میشنیدم
از پس همه این سالها
کاش تنهاییات را میدیدم
از پس همه این سالها
داغی است روی دلم..