هوالحبیب *به رسم قدیم* گوش به زنگم. ثانیهشماری میکنم برای پیام رئیس. دلم برای من مهندسم تنگ شده؟ نمیدانم! شادی مناقصه جدید را دارم؟ نمیدانم! شاید هم…؟ نه. هوس همنشینی گنجشکها را کردم دوباره. از احوال طاووسیها بیخبرم. آخرین بار کی بود؟ هان!… بیشتر »
کلید واژه: "گپ"
هوالحبیب یک روز چشم باز میکنی و میبینی دنیا، دنیای قبل نیست. جور دیگری هست. طوری که تا به حال ندیده بودی. تجربه نکرده بودی. یک روز به خودت میآیی و میبینی آسودگی پر زد و رفت. خوشی تمام شد مثل شیرینی قند در تلخی چای دم صبح حل شد. تو دلبسته بودی به… بیشتر »