هوالحبیب *به رسم قدیم* گوش به زنگم. ثانیهشماری میکنم برای پیام رئیس. دلم برای من مهندسم تنگ شده؟ نمیدانم! شادی مناقصه جدید را دارم؟ نمیدانم! شاید هم…؟ نه. هوس همنشینی گنجشکها را کردم دوباره. از احوال طاووسیها بیخبرم. آخرین بار کی بود؟ هان!… بیشتر »
کلید واژه: "حرم"
دل حسرتزده کاش میشد دست ببرم در زمان. کاش میشد مثل دفترچهای به عقب ورق بزنم فصلها و ماهها را. برگردم به یک سال پیش. به آن شب سخت. به وقتی که نگاهم همپای زیرنویسهای خبر میدوید.آن شب دلم میخواست یک زائر باشم؛ زیر سایه شما. بسط بنشینم در حرم. همه… بیشتر »
هوالحبیب حسودیم شد کاش مرد بودم کاش همه زندگیام یک ساک و چند تکه لباس بود به سبکباری زائر میشدم به همین سادگی خادم میشدم عطر چایی حرم پیچیده در مشامم باز چه کنم با این همه فاصله با دلی که جامانده… بیشتر »
هوالحبیب دلم گرفته. سفر کم کم تمام میشود و سفره جمع. تازه عادت کرده بودم به چای حرم. به هرم نفسهایم که لوله میشد توی هوای سرد. به قطرههای باران که توی سیاهی چادرم گم میشد. چقدر باران ریخت از آسمان. به پای ما کویریهای باران ندیده. من تازه عادت… بیشتر »
هوالحبیب روضهخوان شیخ جوانی است همه گوش شدهام تقلا میکنم اما از عبارتهای عربیاش سر در نمیآورم زنها شیون میکنند و به سر و صورت میزنند برای خودم در دلم روضه میخوانم از در شروع میکنم از مادر اما آخرش میرسم به همینجا به همین سرزمین.. کاش… بیشتر »