غنیمتمیدانی رفیق! رسمش همین بود. حرفزدن را همه بلد بودند؛ قبلتر، بهتر و بیشتر از من و تو، گفتند. طومارها نوشتند. تاریخ پر بود از عرض ارادتها، قربانصدقهها؛ اما به وقتش کم آوردند. حتی کلهگندههایشان جا زدند. برق سکهها دستودلشان را لرزاند. پایه… بیشتر »
کلید واژه: "موشک"
کاش...یک وقتهایی هم اینطوری استواژهها آرامت نمیکنندآتشت را تیزتر میکنندآخ اگر بدانی...دلم میخواست امشبکلاهک یک موشک باشمدست کم یک فشنگ جنگیدلم میخواست از همینجااز دهانه سلاح یک رزمنده غیور شلیک شومدلم میخواستتا قلب تلاویو پیش رومدلم میخواست تکثی… بیشتر »
تا آخرین فشنگ تازه نمازم را سلام داده بودم. داشتم میرفتم حاضری بین الطلوعینم را بزنم. له له میزدم برای واژههای شهید مطهری. لای کتاب مجازیام هنوز بسته بود که یک موشک جلوی پایم منفجر شد. مثل تازه سربازها شوکه شدم. قفل کردم. خبرها مثل رگبار روی سرم می… بیشتر »