یادت نرود... یادت نرود رفیق. ما نشسته بودیم پشت میز مذاکره. مثل بچه آدم داشتیم حرف میزدیم. منطقی، مستدل، مشروع. داشتیم از حقمان دفاع میکردیم. حقمان غنیسازی بود. مثل همه کشورها. قرار نبود بمب اتم بسازیم. قرار نبود خاطره هیروشیما و ناکازاکی را زنده کنی… بیشتر »
کلید واژه: "آتش"
کاش...یک وقتهایی هم اینطوری استواژهها آرامت نمیکنندآتشت را تیزتر میکنندآخ اگر بدانی...دلم میخواست امشبکلاهک یک موشک باشمدست کم یک فشنگ جنگیدلم میخواست از همینجااز دهانه سلاح یک رزمنده غیور شلیک شومدلم میخواستتا قلب تلاویو پیش رومدلم میخواست تکثی… بیشتر »
هوالحبیب نشستهام اینجا در امنیت و آرامش. کیلومترها دورتر از آنجا؛ اما نمیتوانم جُم بخورم. نفسهایم مثل اسیری خسته توی سلولهای ریهام حبس شده و خیال بالا آمدن ندارد. انگار کسی نگاهم را سنجاق کرده به قاب تلوزیون. کسی از اتاق فرمان میزند روی دگمه پلی.… بیشتر »
هوالحبیب مثل ققنوس از دل آتش پر کشیدید و جاودانه شدید بیشتر »