شهید عشق آن مرد رفت، در شبی خیس از اشکهای خدا. با تنی خسته و به گمانم سوخته.پیش چشم ستارههای آسمان و ماهی که میرفت تا کامل شود، در سکوت سهمگین کوهستان.آن مرد، وقتی همه، تمام شب، ثانیهها را شمردند برای بودنش؛ رفت.درست وقتی مردها، چشم شده بودند برای د… بیشتر »