خانه
هوایی
ارسال شده در 5 آبان 1403 توسط زفاک در اهل البیت(علیهم السلام)

هوالحبیب

مرا هم می‌طلبی

بانو؟…

نظر دهید »
شروع داستان
ارسال شده در 4 آبان 1403 توسط زفاک در روزنوشت

هوالحبیب

 

می‌توانستم کارهای دیگری انجام بدهم

مثلا کتاب بخوانم

حداقل سه چهار تا پایان‌نامه را بررسی کنم

با جی‌پی‌تی چت کنم

می‌توانستم بشینم و فکر کنم لااقل

اما نشستم و شناسنامه‌ را نوشتم

کامل کامل نه؛ اما بیشتر سوالات را نوشتم

با اینکه هنوز خیلی نقاط کور وجود دارد

با اینکه هنوز مثل کف دست نمی‌شناسمشان

اما تجربه جالبی بود

خیلی جالب

داستان ,شناسنامه شخصیت ,چت ,کتاب نظر دهید »
قلب‌های زنده
ارسال شده در 3 آبان 1403 توسط زفاک در روزنوشت

هوالحبیب

تازه پشت لب‌هایش سبز شده. به شهادت که می‌رسد، سر به زیر می‌گوید: الحمدالله. بار اولم نیست می‌شنوم اما از زبان کسی به این سن و سال تازگی دارد. تعجب می‌کنم. از خودم می‌پرسم: این همه ایمان از کجا می‌آید؟ این همه یقین؟ این همه باور که جاخوش کرده توی این قلب کوچک. قلبی که حتما از درد مچاله شده؛ اما هنوز پابرجاست. هنوز زنده است. می‌تپد. امید می‌دهد. حمد می‌گوید.

می‌بینی قلب‌های زیادی زنده‌اند این روزها. به خودم می‌گویم کاش این حرف‌ها کمی به سن وسالت بربخورد. کاش از خودت بپرسی وقتش نشده؟ 

الحمدلله ,زنده ,شهادت ,قلب نظر دهید »
نانوای ماهر
ارسال شده در 2 آبان 1403 توسط زفاک در روزنوشت

هوالحبیب
نویسنده حکم نانوا دارد. باید نانوای خوبی باشی. استاد باشی. باید موادت را اندازه کنی. همه چیز به قاعده باشد. آرد، آب و خمیرمایه. می‌دانی بی‌مایه همیشه فطیر است. باید همه را بریزی توی کاسه بزرگ. باید حسابی به خورد هم بروند. حسابی مخلوط شوند. بعد رویشان را بپوشانی و بگذاری کنار. بگذاری یک جای گرم و نرم. باید صبر کنی. صبر کنی. چندساعت تا حسابی ور بیاید. پف کند. گاهی نه، همیشه! باید بگذاری مخلوط مفاهیم توی ذهنت ور بیاید. باید مهلت بدهی. امان بدهی. بد که حسابی ور آمد، آن وقت وارد مرحله بعدی می‌شوی. مخلوط مفاهیم ورز آمده را می‌اندازی روی تخته. حسابی مشت و مالشان می‌دهی. ورز می‌دهی. ورز می‌دهی. آنقدر که تن و بدنت به عرق بنشیند. آنقدر که واژه‌ها کم کم فرم بگیرند. باید دانه‌های عرق از چین‌های پیشانی‌ات راه بگیرند و بروند. باید جان بکنی سر واژه‌ها. برای اینکه خمیر قابل باشد برای نان. بعد از آن است که وقت رفتن توی فر است با دمای مناسب. نه زیاد نه کم. واژه‌هایت نباید زغال شوند و نه خام بمانند. باید مغز پخت شوند، حسابی!
نانوایی بلند نباشی نویسنده خوبی نمی‌شوی. نانوای خوبی باش. نان‌هایت خمیری نباشند. به قول بی‌بی پُلُفتَه! بپرسی پُلُفتَه یعنی چه؟ می‌گوید: یکجور ناجور بچه! یکجوری که هزار بار هم بجوی باز سر معده‌ات سنگینی می‌کند. معده‌ مخاطب هر نانی را نمی‌تواند هضم کند. بفهمد.

خمیرمایه ,دما ,عرق‌ریزی ,فر ,فطیر ,معده ,مفاهیم ,نان ,نانوایی ,نوشتن ,واژه‌ها ,ورز دادن نظر دهید »
همزبان
ارسال شده در 2 آبان 1403 توسط زفاک در روزنوشت

هوالحبیب

می‌گفت: از هند آمده بودند؛ اما غیر هندی، فارسی و انگلیسی هم بلد بودند. دهانم باز مانده بود. می‌‌خواستم بگویم زبان بسته حسین‌آقا! حرفم را خوردم. اما جای نگرانی نبود. می‌دانم زبان بچه‌ها از جنس دیگری است. نه فارسی است و نه انگلیسی و نه هندی. با این همه برای همه‌شان قابل فهم است.

حسین آقا با زبان فطرتش حرف زده بود با دست‌های کوچک بچه‌گانه‌اش که برای بازی دراز کرده بود. با نگاه‌های شیطنت‌آمیزش. با های و هوی و خنده‌های دلبرانه‌اش. همین برای ارتباط بچه‌ها با هم کافی است مگر نه؟

انگلیسی ,بچه‌ها ,زبان ,فارسی ,فطرت ,هند ,هندی نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 20
  • 21
  • 22
  • ...
  • 23
  • ...
  • 24
  • 25
  • 26
  • ...
  • 27
  • ...
  • 28
  • 29
  • 30
  • ...
  • 100
 
غَیث
مطالب این وبلاگ کاملا تولیدی است. استفاده بدون ذکر منبع ممنوع!
موضوعات
همه
الی الحبیب
اندیشه
اهل البیت(علیهم السلام)
حضرت صاحب (عج)
حضرت عشق(ع)
تمرین نویسندگی
حرکت جوال ذهن
خاطرات
دلنوشته
روزنوشت
شطحیات
شهدا
لژنشین‌ها
مخاطب خاص
هایکو
پوستر و عکس نوشت
کنایات
یار مهربان
یک بیت
یک خط روضه
پیوند ها
  • نور عیننا
  • حب فؤادی
  • بخوان با ما
  • میم. الف.
  • سه نقطه
  • آمار
  • امروز: 35
  • دیروز: 32
  • 7 روز قبل: 484
  • 1 ماه قبل: 3265
  • کل بازدیدها: 198720
  • موزیک آنلاین
    MeLoDiC

    کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان