روزنوشت میدانی رفیق! باید دست به قلم شویم. باید بنویسم. باید در تاریخ ثبت کنیم. شاید بعدها عدهای یادشان برود. یا آدمهایی در تاریخ دست ببرند. کسی چه میداند؛ شاید دوباره بخواهند جای ظالم و مظلوم را عوض کنند. باید بنویسم؛ سال 1404 شمسی بود؛ نخستین روز… بیشتر »
کلید واژه: "تابوت"
هوالحی همه دور تخت را گرفتهاند. باجی، مامان، زندایی. حتی دایی. نگاهم بینشان دور میزند. دایی زیر لب حمد میخواند. برای شفا شاید. جای بابا خالی است. باجی هقهق میکند. مامان هم شانههایش را گرفته و دلداریاش میدهد. توی دلش خدا میداند چه خبر هست.… بیشتر »