سمیعالدعا دارم به خودم دلداری میدهم؟ نمیدانم. شاید. کاری از من ساخته نبود؟ نمیدانم! باید چه میکردم برای زن رنجوری که با سیل آدمها وارد شده بود. برای برگه بیمه تکمیلی توی دستهایش که خیس خورده بود از گرمای روزهای پایانی بهار. برای چشمهای عسلی که پشت… بیشتر »
کلید واژه: "دختر"
دستار را روی کله بیمویش جابهجا میکند. با خودش میگوید:«این وقت روز یعنی کیه؟!» به زحمت خودش را از روی نیمکت چوبی بلند میکند و دم در میرساند. در که روی پاشنه میچرخد؛ نگاهش روی بچهها میخکوب میشود. یک گله بچه قدونیم قد. لباسهای بلند بلوچی به تنشان… بیشتر »
هوالحبیب جمله کلیدی کتاب “خاطرات یک دختر جوان” “کاغذ صبورتر از آدمهاست” بیشتر »
هوالحبیب امروز نه از سمیر سراغی گرفتم و نه حتی با سعاد همراه شدم. امروز تا این ساعت فقط خاطرات یک دختر جوان خواندم. باید خودم را ملامت کنم به خاطرش؟ نمیدانم. اما حس میکنم ما یعنی من و آن فرانک، وجوه مشترک زیادی داریم!! بیشتر »