مطلع عشق ارسال شده در 24 شهریور 1398 توسط زفاک در شهدا هوالحبیب برگرد هر چند هیبتت دل اهل حرم را لرزانده و فرمانت افزون کرده عطش اطفال را برگرد هر چند سیاهی سپاهت بار غم نهاده باشد بر دل زینب و زهر کلامت تلخ کرده باشد کام امام را برگرد که تو را آزاده نامیدند و مطلع این غزل با نام تو رقم خورده است
روسپيدها ارسال شده در 20 شهریور 1398 توسط زفاک در شهدا هوالحبیب دانههای مروارید که نشانه عشق بی دریغ توست از روی گونههایت می لغزد و در سیاهی چادرت گم میشود چقدر سوز دارد دلت… به تو غبطه میخورم به مظلومیت چشمهایت به بزرگی دلت و به سرخی خونت که در راه دین ریخته میشود
خادم ارباب ارسال شده در 20 شهریور 1398 توسط زفاک در دلنوشته هوالحبیب غلام هم که باشی هر چند به ظاهر سیاه و بدبو هر چند به ظاهر بیاصل و نصب اما با معرفت كه باشي و خودت را “کاسه لیس” درگاهش بخواني خریده میشوی به بهای بهشت آن هم در زمره شهدای عاشورا و با دعای امام نصیبت، رویی سپید و عطری دل انگیز میشود به وسعت کربلا
فلسفهبافي ارسال شده در 16 شهریور 1398 توسط زفاک در اندیشه هوالحق فلسفه میبافد با استدلالهایی که به قاعده سنش کم جان و بی رمق است میگوید فقط باید دهه اول محرم را سیاه پوشید سیاهی افسردگی میآورد سیاهی… من اما در ذهنم ضرب گرفته ” لأَندُبَنَّكَ صَباحا و مَساءً و لأَبكِيَنَّ عَلَيكَ بَدَلَ الدُّمُوعِ دَما “
والاترين نعمت ارسال شده در 7 شهریور 1398 توسط زفاک در اندیشه, روزنوشت هوالحبیب چه بسا دردهایی که با هیچ مسکن قوی تسکین نمییابند اما با یک دعای خیر پدر و مادر خيلي زود رفع میشوند! “هَيْهاتَ ما يَسْتَوْفِيانِ مِنّى حَقَّهُما وَلااُدْرِكُ ما يَجِبُ عَلَىَّ لَهُما”