خانه
از رنجی که می‌برم!
ارسال شده در 13 شهریور 1396 توسط زفاک در دلنوشته, روزنوشت, شطحیات

هوالحبیب

مرا ببخش اما دلم بدجور هوای حرم شهدای دانشگاه کرده است. اینجا با همه خوبی‌اش، حتی با حضور تو به‌پای حرم شهدا نمی‌رسد. چه کنم دلم با خمسه گمنام گره خرده است. با آن “السلام علیکم یا اولیاءالله” های زیر لب، با گنجشک‌های وراج و بلبل خرماهای پرچانه، با آن هوای همیشه بهاری و داوودی‌های خوش‌برورو. تو که خوب می‌دانی حساب گمنام‌ها جداست. خدا هم خاطرشان را بیشتر می‌خواهد، مثل حضرت مادر (س). می‌توانم تصور کنم چطور با آن پای لنگ و خس‌خس سینه قدم برمی‌داشتی و چشم می‌گرداندی بین آن‌همه مزار، اما سهمی جز شانه‌های لرزان و گرمی اشکی که محاسن رنگ و رفته‌ات را خیس می‌کرد، نداشتی. پیر شدی سید سر این مصیبت؛ نیستی و نمی‌بینی ما با دولت عدالت کنار آمده‌ایم کو تا دولت یار. حق با “کریمی” است؛ ما هنوز پای منبرها برای سکولاریسم روضه می‌خوانیم. جسد یکدست سیاه آن پسرک که روی آب شناور مانده به ما چه؟ “کی‌روش” را عشق است که ایران را وطن خود می‌داند. جام جهانی را عشق است آن‌هم بدون گل خورده، با پیراهن‌های مزین شده به تیزپای ایرانی؛ شاهکار ابتکار! حضرت حجت (عج) سیری چند اینجا باید حرص محصورین را بخوریم، آخر “به شعار آزادی جفا شده است!”

زفاک

13/شهریور/96

 

حضرت زهرا ,شهید گمنام ,ظهور ,مهدویت انقلابی نظر دهید »
مثل زینب(س)...
ارسال شده در 31 مرداد 1396 توسط زفاک در شهدا, دلنوشته, اندیشه

هوالحبیب

سخاوی یکریز حرف می‌زند

من اما دستانم را دور استکان چای حلقه می‌کنم

بغض دارد خفه‌ام می‌کند

چشم‌هایم را به نگاهت می‌سپارم

 لعنت به این غرور

بگذار ببارد این چشم‌ها

اصلاً جای گریه اینجاست

مقابل تو که روضه مجسمی

در برابر چشمان سید صغیری

که پدر ندیده چشم به جهان گشوده است

و اکنون در آغوشت گرم تو آرام گرفته.

تو، در نظرم مظلوم‌ترین زن جهانی

کسی که نجابت نگاهش آرامم می‌کند

و زمزمه لب‌هایش بی‌قرار

مسحور کدامین کلامی؟

که تن داده‌ای به این همه ندیدن

دوری از وطن سخت است

اما عظیم‌تر درد فراق است

آن هم از مردی که می‌خواست

 سایه سرت باشد

همسرت باشد

اما حالا شده است یک قاب عکس

سینه دیوار خانه در جایی دور از وطن

جای تعجب نیست برای

کسی که در وطن هم غریب است

این همه غربت

اینکه بین رنگ و لعاب‌ها

و زر و زیورها

حتی سیادتش هم به چشممان نمی‌آید.

مانده‌ام چه بنویسم

اصلاً چطور بنویسم

تا التیام زخم‌های همزبان‌هایم شود

وقتی گاه‌وبیگاه بر دلت می‌نشیند

وقتی مثل حالا مکث می‌کنی

و چشمانت بارانی می‌شود

تنها می‌نویسم

کوه صبر باش

مثل زینب (س)…

زفاک

31/مرداد/1396

 

حضرت زینب ,شهید ,لشکر فاطمیون ,مدافع حرم نظر دهید »
داغداریم
ارسال شده در 21 تیر 1396 توسط زفاک در شهدا, دلنوشته, روزنوشت

هوالحق

نمی‌دانم بعد از 34 سال باید از تو چه باقی مانده باشد که بیاورند؛ از آدمی که جوان و سالم بوده، رشید و قدرتمند. برای خودش مردی بوده. برای همسرش سایه‌سر و برای فرزندانش مایه دلگرمی. برای پدرش مایه سربلندی و برای مادرش … اما این را می‌دانم که برای یک عده‌ای فرقی ندارد. مثلاً همان‌ها که خود را به نفهمی زده‌اند! عده‌ای که چشم‌ها و گوش‌هایشان را رو به حقیقت بسته‌اند. اگر هم می‌بینند منافع خودشان است. اگر هم می‌شنوند مطامع خودشان است. برای آن‌ها کسی که برگشته چه قاعده یک آدم باشد چه تکه‌هایی از استخوان، فرقی نمی‌کند. اصلا بودن یا نبودن مسئله نیست. مهم نطق‌های انتخاباتی است هرچند نمک روی زخم بپاشد. اصل رابطه است گیرم با تغییر نظام محقق شود! بله از نظر آن‌ها باید هزینه داد باید به این همه جنجال هم خاتمه داد. سی‌وچند سال؟! بس هست نه؟ ما باید سرمان به کار خودمان باشد. آهسته برویم و آهسته‌تر بیاییم. چرا سری که درد نمی‌کند را ببندیم؟ گره تحریم‌ها را باید با لبخند باز کرد نه با خط‌ونشان. باید به توسعه پایدار اندیشید به آینده فرزندانمان، هرچند به لامذهب بودنمان منتهی شود. ما باید جنتلمن باشیم و چاه‌های نفتمان را دودستی به دیگران تقدیم کنیم. باید محفل تروریست‌ها را گرم نگه‌داریم! و در مقابل مرگ کودکان یمنی و فلسطینی روزه سکوت بگیریم! بله این قاعده دیپلماسی باز است و ما به آن رأی داده‌ایم!

بگذار بیش از این کامت را تلخ نکنم. تو برگشته‌ای و مهم شکی است که به یقین رسیده و دلی که از پس این همه آشوب و طوفان به آرامش. حالا دست‌کم تکه سنگی هست تا مأمن اشک‌های شبانگاهی شود… 

زفاک

21/تیر/1396

 

جبهه مقاومت اسلامی ,دلنوشته ,شهید رفیعی ,قرارداد توتال ,مذاکره ,نقد سند 2030 5 نظر »
درد بی دردی
ارسال شده در 8 تیر 1396 توسط زفاک در اندیشه

هوالحق

هر چه با خودت کلنجار می‌روی می‌بینی نمی‌شود. به دوروبرت نگاهی می‌اندازی وضع طوری نیست که دست روی دست گذاشت و حرفی نزد. آژیر خطر خیلی وقت است که به صدا درآمده، پس سکوت نشانه سفاهت است. 

 می‌روی سراغ مسئول فلان اداره، می‌گویی: ببخشید آقا این چه وضعی است! چرا جلوی این کنسرت‌ها را نمی‌گیرید؟ چرا فلان مجری این‌طور حرف می‌زند؟ چرا فلان فیلم اکران می‌شود؟ چرا آن کتاب زیر چاپ است؟ چرا در فلان مجله مقالات مورددار چاپ می‌شود؟ طرف اگر از آن‌هایی باشد که بالکل منکر هرگونه عیب و ایراد در حوزه استحفاظی خود هستند، می‌گوید: به نظرم درجه چشمتان 5ـ6 درجه‌ای بالا است و خبر ندارید! من یک چشم پزشک خوب سراغ دارم، معرفی کنم؟

یا نه وضع خراب‌تر است. طرف از آن دسته است که یکی به نعل می‌زند یکی به میخ. از آن ریش‌دارهای بی‌ریشه! اولش یک هندوانه می‌گذارد زیر بغلت و از اینکه آدم دغدغه‌مندی هستی اظهار خرسندی می‌کند. پشت‌بندش هم از سر سیاست سوسه می‌آید که بله حق با شما است. ما هزار بار گفته‌ایم اصلا در مملکت اسلامی این چیزها معنی ندارد. این‌ها تأثیر منفی روی جوان‌های جامعه دارد. جلوی پیشرفت علمی ما را می‌گیرد. جنبش نرم‌افزاری ما را به تعویق می‌اندازد. ما پدر این آدم‌ها را درمی‌آوریم! دستور می‌دهیم آن فیلم را از پرده بردارند. آن مجری هم من خودم ممنوع‌التصویرش می‌کنم. در آن مجله هم فی الفور تخته می‌کنیم. القصه هندوانه دیگری می‌گذارد زیر بغلت و روانه ات می‌کند طوری که خودت هم بو نبری! یک ماه بعدش هم می‌بینی روز از نو روزی از نو!!

می‌روی پیش فلان مسئول فلان دانشگاه فلان شهر، می‌گویی: چرا وضع محیط علمی این‌طوری است؟ چرا حریم‌ها شکسته، چرا قبح مسائل ریخته، چرا کسی جلوی این اردوها را نمی‌گیرد. احیانا توی باغچه‌هایتان درخت سیگار کاشته‌اید! اگر طرف از آن دو دسته قبلی نبوده باشد. ابتدا کمی عز و جز می‌کند. بعد هم با ناله جان‌سوزی که دل سنگ را آب کند، می‌گوید: من چهار سر عائله دارم. مرا از نان خوردن نیندازید. به پیر به پیغمبر مرا با این آدم‌ها طرف نکنید!!

از سر ناچاری می‌آیی خانه، رو می‌کنی به پدر خانواده با لحنی ملایم می‌گویی: آقای پدر این چه وضعی است؟ کمی برای این جوان فلک‌زده‌ات وقت بگذار. بنشین پای حرفش ببین چه مشکلی دارد؟ کم و کسری‌اش چیست؟ پدر، اگر شیفت شب نباشد. سردماغ باشد و راننده تاکسی هم از آب درنیامده باشد. می‌گوید: چه کم و کسری! گوشی دارد در قطع وزیری، اینترنت با سرعت خدا کیلومتر در ساعت! آن وقت عوض دست‌مریزاد گفتن، دو قورت و نیمتان هم باقی است؟

رو می‌کنی سمت مادر خانواده بلکه دو کلام با او هم صحبت شوی، می‌بینی ای دل غافل پای سریال خواب هفت پادشاه می‌بیند!

زفاک

آبان 95

 

مشکلات فرهنگی 9 نظر »
رعشه بر اندام داعش
ارسال شده در 30 خرداد 1396 توسط زفاک در اندیشه, روزنوشت

هوالقادر

گوش‌هایتان را تیز کنید. این صدای موشک‌های ایران است که قلب داعش را نشانه می‌رود و ریشه نفاق را برمی‌کند. این صدای اقتدار و عزت یک ملت است. ملتی که ذلت نمی‌پذیرد. ملتی که یکپارچه و متحد به دشمن اجازه رجزخوانی نمی‌دهد. ببینید این سیلی جمهوری اسلامی بر صورت کریه استکبار جهانی است. به خیالتان سنگی انداخته و گریختید. زهی خیال باطل! ببینید این لانه‌های موش کور شما است که با شعله غیرت ما می‌سوزد. این تفاله‌های سعودی‌اند که تار و مار می‌شوند. و صدای ترس و وحشت صهیونیست‌ها است که از گوشه و کنار برمی‌خیزد. حالا وقت آن است که بدانید اگر کیلومترها خود را به‌زحمت می‌اندازید. اگر با کلت و رگبار گلوله و کمربند انتحاری خون بی‌گناهان را می‌ریزید. این بار ما از داخل خانه می‌تازیم. از در درون مرزهایمان و با موشک‌هایمان به سویتان حمله می‌بریم. حالا باز ما را تحریم کنید تا باز هم ببینید شکوه ایمان و عقیده‌یمان را. و این صدای سکوت و شکست مذبوحانه منافقان داخلی و خارجی است در برابر تیتر روزنامه‌های جهانی! ما اما سرمان را بالاتر می‌گیریم و به ایرانی بودنمان فخر می‌فروشیم!

زفاک

96/3/30

تروریست ,حمله موشکی ,داعش ,عزت ملی ,منافق 6 نظر »
  • 1
  • ...
  • 91
  • 92
  • 93
  • 94
  • 95
  • ...
  • 96
  • ...
  • 97
  • 98
  • 99
  • ...
  • 100
  • ...
  • 101
  • 102
 
غَیث
مطالب این وبلاگ کاملا تولیدی است. استفاده بدون ذکر منبع ممنوع!
موضوعات
همه
الی الحبیب
اندیشه
اهل البیت(علیهم السلام)
حضرت صاحب (عج)
حضرت عشق(ع)
تمرین نویسندگی
حرکت جوال ذهن
خاطرات
دلنوشته
روزنوشت
شطحیات
شهدا
لژنشین‌ها
مخاطب خاص
هایکو
پوستر و عکس نوشت
کنایات
یار مهربان
یک بیت
یک خط روضه
پیوند ها
  • نور عیننا
  • حب فؤادی
  • بخوان با ما
  • میم. الف.
  • سه نقطه
  • آمار
  • امروز: 1675
  • دیروز: 2838
  • 7 روز قبل: 5674
  • 1 ماه قبل: 7483
  • کل بازدیدها: 214110
  • موزیک آنلاین
    MeLoDiC

    کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان