هوالحق خوش خیال بودم. فکر میکردم فقط استادهای دانشگاه هستن که چشم دیدن هم رو ندارن. علمشون رو از همه حتی دانشجوها دریغ میکنن. تو مقالاتشون دروغ تولید میکنن. با هزار ترفند رقبا رو کنار میزنن تا فقط خودشون دیده بشن و هزار بیاخلاقی دیگه. شاید یه دلیل… بیشتر »
کلید واژه: "دانشگاه"
هوالحبیب دلم میخواست روی نیمکت چوبی دانشکده علوم بنشینم زل بزنم به حوض بی آب وسط حیاط و فکر کنم بیشتر »
هوالحبیب گیرم طلبگی عشق دانشگاه و دانشجو بودن را از سرم انداخته باشد. گیرم سین جای سونا و مرضیه را در دلم گرفته باشد. گیرم نمک گیر لژنشینها شده باشم. اصلا یادم رفته باشد روزهای تلخ با شیرین بودن را. اما دروغ چرا بارها با خودم گفتهام، اگر هزار بار دیگر… بیشتر »
هوالباقی دیروز با همه حالهای خوب و خوشش یک خبر بد داشت. خبری که تلخیاش شیرینی همه خوشیها و خندههای سه نفرهمان را برد. آقای دکتر حکیمی جز آن اساتیدی است که هیچ وقت چهره محجوب و لحن آرامش از ذهنمان نخواهد رفت. حتی اگر مرگ چنین قصدی برای او داشته باشد… بیشتر »
هوالحبیب کاش یکی از این عصرهای پنج شنبه که پا تند کردهام تا خود را به قرار هفتگی در شرکت برسانم، مرا میخواندی سمت خودت. کاش مثل سالهای دانشجویی قدمهایم را میبردی سمت آن راهروی بهشتی. حکماً شاهپسندها گل دادهاند. حتماً بلبلخرماها عاشقتر شدهاند.… بیشتر »