هوالحبیب عادت بدی است. اما انگار زنده به همین عاتهایم. نمیتوانم ترکشان کنم. یا نمیخواهم. انگار به وجودم سنجاق شده. از وقتی یادم میآید کتابهای درسی را اینطور میخواندم. ترکیبی از فهمیدنی و حفظی. حالا که دارم از تحصیل فارغ میشوم نوبت غیردرسیها شده.… بیشتر »
کلید واژه: "مشهد الرضا"
هوالمحبوب جسمم افتاده گوشهای دور از شما و روحم همپای “عرفانی” صحنها را پشت سر میگذارد تا خود را به پنجره فولاد برساند. «صورت زرد دخترک داد میزند که دارم دروغ میگویم و فقط میخواهم زن را دلداری بدهم. اشکهایش پشت سر هم روی صورتش… بیشتر »