هوالحبیب انگار به سندرم جدیدی مبتلا شدهام. دائم گروه را چک میکنم. دم به دقیقه پیام جدید میآید. از آمادگی و پذیرش تا شروع کلاسها. برمیگردم توی گروه دیگری و دوباره لیست را چک میکنم. تو این چند روز برای چندمین بار است. انگار قبولدار نشدم. انتظار دارم… بیشتر »
کلید واژه: "علم"
هوالحبیب میروم جلوتر. در فاصله یکمتری. اینجا شاید عکسهای بهتری بگیرم. به خاطر رئیس!؟ برای اینکه حرف فاطمه روی زمین نمانده باشد؟! یا؟! نمیدانم. شاید هم برای هیچکدامشان. شاید هم فقط به خاطر خودم. خودم از همه مهمترم نه؟! شاید هرگز فرصت نشود. شاید هرگز… بیشتر »
هوالحبیب به من که میرسد نگاهم را میدوزم به گلهای قالی میگویم: «العلم یهتف بالعمل فان اجا…» زبانم به ادامهاش نمیچرخد چرا؟! یعنی میخواستی دستم را رو کنی میخواستی بگویی: بعد این همه دربهدری نمیخواستم سرگرم این چیزها ببینمت میخواستم با خودم… بیشتر »