یک تکه نور حسادت خصلت بدی است؟ شایدلااقل در علم بد نیست نه؟ حسودیام میشود به توبه اقبال بلندتچه خوشوقت بودی اَبان!وقتی صبح به صبحعبا بر دوش، دستار بر سر، نعلین به پاکوچهپسکوچههای خاکی را رد میکردیشاید از پس همه حصارهای امنیتی میگذشتیمینشستی د… بیشتر »
کلید واژه: "نور"
هوالحبیب کارها که گره میخورد، دست میبرد سمت کشوی میز. تسبیحش را بیرون میکشید؛ یک تسبیح معمولی، با دانههای آبی فیروزهای. صاف و صیقلی، آنقدر که حجم نوری که پاشیده میشد رویش را پس بزند. همه طول موجها را. من زل میزدم به لبهایش و متعجب که چرا تکان… بیشتر »
هوالحبیب دانه بودیم، زیر خروارها خاک. میترسیدیم. از تاریکی که دورتادورمان را گرفته بود وحشت داشتیم. از بوی خاک بدمان میآمد؛ اما جراتش را نداشتیم. ما پر از انرژی پر از توان بودیم؛ اما ترس وجودمان را گرفته بود. دلش را نداشتیم. جرات بیرون آمدن. جرات… بیشتر »