هوالحبیب میروم جلوتر. در فاصله یکمتری. اینجا حتماً عکسهای بهتری تور میکنم. به خاطر رئیس؟! برای اینکه حرفش روی زمین نمانده باشد؟! یا اثبات خودم؟! نمیدانم. شاید هم به خاطر من دیگرم. یکی توی گوشم زمزمه میکند: - حیف نیست. شاید هرگز فرصت نشه. شاید هرگز… بیشتر »
کلید واژه: "مهندس"
میشود؛ نمیشود؟ مدتی هست من مهندسم را رها کردم. خاک میخورد سر طاقچه وجودم. کسی احوالش را نمیپرسد، حتی خودم. شده یک چیز زینتی. جلوی چشم گذاشتم که یادم نرود. یا یادشان نرود. نمیدانم؟ گهگداری میروم سراغش. با نم دستمال گردوخاک را از سر و رویش میگیر… بیشتر »
هوالحبیب امروز از سر دلتنگی یا بیکاری نشستم و روزنوشتهای گذشته را خواندم. راستش کمی شیرین بود کمی تلخ. کمی گریهدار کمی خندهدار. روزی که این متن را نوشته بودم روز دانشجو نبود. من هم دانشجو نبودم. تو هم دانشجو نبودی. ولی برای تو نوشته بودم. برای… بیشتر »
باید طرح درسها را تکمیل کنم. باید بنشینم و همه فایلهای ارسالی استاد را بخوانم. باید تا آخر هفته پاور تدریس را آماده کنم. خیلی مسخره است اما باید بنیشینم و برای طلبههایی که نیستند تدریس کنم با این صدای گرفته. خیالپردازی کنم. مثل جناب علیمرادی در… بیشتر »