هوالحبیب به من که میرسد نگاهم را میدوزم به گلهای قالی میگویم: «العلم یهتف بالعمل فان اجا…» زبانم به ادامهاش نمیچرخد چرا؟! یعنی میخواستی دستم را رو کنی میخواستی بگویی: بعد این همه دربهدری نمیخواستم سرگرم این چیزها ببینمت میخواستم با خودم… بیشتر »