یک تکه نور
حسادت خصلت بدی است؟ شاید
لااقل در علم بد نیست نه؟
حسودیام میشود به تو
به اقبال بلندت
چه خوشوقت بودی اَبان!
وقتی صبح به صبح
عبا بر دوش، دستار بر سر، نعلین به پا
کوچهپسکوچههای خاکی را رد میکردی
شاید از پس همه حصارهای امنیتی میگذشتی
مینشستی دو زانو در حریم امن امام
جرعه جرعه علم ناب مینوشیدی
از دست حضرت باقر
چه خوشبخت بودی اَبان!
که علمت مهمور بود به امضای معصوم
مینشستی در مسجد النبی
تکیه به ستونی که
گرم از وجود رسولالله بود هنوز
نور میریختی به دل آدمها
بد اقبال بودیم من و امثال من نه؟
دنیا چرخید
سهممان غیبت شد
حسرت شد
دعا کن فرجی شود
زنده باشیم
شاید یک تکه نور
سهممان شد
#به_قلم_خودم
یک تکه نور