هوالحبیبلرزم گرفته بود. شاید چون هوا سرد بود یا چون بار اولم بود از این کارها میکردم. نمیدانم. تق تق خوردن دندانها فکرم را از کار انداخته بود. دروغ گفته بودم مثل سگ. تمام مدتی که کنار بخاری توی خودم پیچیده بودم، گوش شل انداخته بودم برای شنیدن اخبار و… بیشتر »