خانه
دوندگی
ارسال شده در 26 شهریور 1403 توسط زفاک در روزنوشت

هوالحبیب
حال یک دونده دو ماراتون را دارم
آدمی که تمام مدت دویده
همه راه را دویده
همه خودش را شاید
کف پاهایش ذوق ذوق می‌کند از درد
رمقی برایش نمانده
ته گلویش می‌سوزد
همه وجودش می‌سوزد
از عطش
از خستگی
از دوندگی
دهانش را می‌بندد
نفس‌های عمیق می‌کشد
بازدم می‌کند
تقلا می‌کند
برای رسیدن یک مول اکسیژن بیشتر
برای یک لحظه زودتر رسیدن
چشم‌هایش را به خط پایان می‌دوزد
اما خط پایان هنوز هم با او فاصله دارد
انگار خط پایان با او مسابقه گذاشته
انگار خط پایان دور و دورتر می‌شود
نه او نزدیک و نزدیکتر…

خط پایان ,دو ماراتون ,دوندگی نظر دهید »
داغ
ارسال شده در 15 شهریور 1403 توسط زفاک در روزنوشت, مخاطب خاص

هوالحبیب

سرمان گرم بود. نمی‌دانم از کجا شروع شد؟ از دوبینی؟ تاری دید؟ حواس‌پرتی؟ سردرد‌های گاه و بی‌گاه؟ مسئله اصلا اینها نیست. اصلا اولش مهم نیست. مهم آخرش است. مهم این روزهای سخت است. درد‌هایی که ذره ذره وجودت را جوید. هیچ وقت اینطوری ندیده بودمت. تصورش هم سخت بود. چطور می‌توانستم تصور کنم. آن آبشارهای طلایی راهی سطل زباله شود. ابروهای کشیده هم. یک آن به خودم آمدم و دیدم چقدر شکسته‌تر شدی. چقدر پیرتر شدی. اصلا این سال‌ها حواسم کجا بود؟ من کجا بودم؟ خودم هم نمی‌دانم. دلم آرام بود. تو بودی مثل یک کوه محکم. همه چیز سر جای خودش بود. زندگی روالش را داشت. عالی و ایده‌آل نه اما خوب بود. می‌دانی حالا تازه دارم خوب و بد را می‌فهمم. حالا که به این روزها نشسته‌ام. حالا که صورتم را گذاشته‌ام روی این خاک. حالا که نفسم بالا نمی‌آید. انگار چیزی توی سینه‌ام می‌سوزد.

دوبینی ,سردرد ,سرطان ,مرگ نظر دهید »
...
ارسال شده در 14 شهریور 1403 توسط زفاک در یک خط روضه

هوالحبیب

سفره را جمع کردند…

امام حسین علیه السلام ,ماه صفر ,محرم نظر دهید »
مصیبت
ارسال شده در 12 شهریور 1403 توسط زفاک در یک خط روضه

هوالحبیب

أُصِبْنَا بِكَ يَا حَبِيبَ قُلُوبِنَا

فَمَا أَعْظَمَ الْمُصِيبَةَ بِكَ

حَيْثُ انْقَطَعَ عَنَّا الْوَحْيُ

وَ حَيْثُ فَقَدْنَاكَ…

زیارت‌نامه ,مصیبت ,نبی نظر دهید »
روزگار من
ارسال شده در 11 شهریور 1403 توسط زفاک در شطحیات

هوالشهید
از خدا که پنهان نیست از شما چه پنهان این روزها دارم مثل چی… فقه۲ می‌خوانم. سه ترم پیش که به بهانه مقاله حذفش کردم فکر این روزها را نمی‌کردم. اینکه مجبور می‌شوم در یک ماه آن هم بدون استاد بگذرانمش. مجبور می‌شوم بعد صلاه صبح، بین الطلوعین‌ها بنشینم پای فرمایش جناب فقها. اینکه به جای خواب قیلوله آنقدر شاهد و شهادت و مشهود ببینم که بیم شهید شدنم برود. حتی وسط چرت‌های بعداز ناهار هم قاضی القضات دست از سرم برندارد. روزی هزار بار بلکه بیشتر خدا را شکر کنم که رشته‌ام کلام بوده و هست و خواهد بود.
خلاصه که این روزها دارم دست و پا می‌زنم. دارم جان می‌کنم بلکه بفهمم اعاظم چه فرموده‌اند. از بر کردنش که پیشکش. شب که می‌رسد وقت خواب کسی توی ذهنم می‌پرسد کدام طریق درست بود؟ طوسی؟ صدوق یا کلینی؟ کدام راوی ثقه بود؟ ملاک ثقه بودن چه بود؟ کدام روایت اطلاق داشت و کدام مقید بود؟ کبری انجبار اصلا چه بود. کجا ادله تعارض می‌کرد؟ کدام تعارض را بی‌محلی می‌کردیم؟ وای خدای من دوباره صبح باید از اول بخوانم. دارم به یقین می‌رسم که اسم و فامیلی‌ام اشتباهی است!
خدایا من زورم نمی‌رسد. حرفم خریدار ندارد پیش آدم‌ها. من فقط یک طلبه ناچیزم که فقه را نه دوست دارد و نه می‌فهمد. ولی خدایا تو خدایی کن. یک روز صبح وقتی بیدار شدم. وقتی صلاه صبحم را سلام دادم خبری از فقه و اصول توی درس‌های حوزه نباشد. قبول؟

ثقه ,حوزه ,شهادات ,طرق روایت ,فقه استدلالی ,کلینی نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 26
  • 27
  • 28
  • ...
  • 29
  • ...
  • 30
  • 31
  • 32
  • ...
  • 33
  • ...
  • 34
  • 35
  • 36
  • ...
  • 100
 
غَیث
مطالب این وبلاگ کاملا تولیدی است. استفاده بدون ذکر منبع ممنوع!
موضوعات
همه
الی الحبیب
اندیشه
اهل البیت(علیهم السلام)
حضرت صاحب (عج)
حضرت عشق(ع)
تمرین نویسندگی
حرکت جوال ذهن
خاطرات
دلنوشته
روزنوشت
شطحیات
شهدا
لژنشین‌ها
مخاطب خاص
هایکو
پوستر و عکس نوشت
کنایات
یار مهربان
یک بیت
یک خط روضه
پیوند ها
  • نور عیننا
  • حب فؤادی
  • بخوان با ما
  • میم. الف.
  • سه نقطه
  • آمار
  • امروز: 7
  • دیروز:
  • 7 روز قبل: 410
  • 1 ماه قبل: 2919
  • کل بازدیدها: 196576
  • موزیک آنلاین
    MeLoDiC

    کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان