هوالحبیب نشستهام اینجا در امنیت و آرامش. کیلومترها دورتر از آنجا؛ اما نمیتوانم جُم بخورم. نفسهایم مثل اسیری خسته توی سلولهای ریهام حبس شده و خیال بالا آمدن ندارد. انگار کسی نگاهم را سنجاق کرده به قاب تلوزیون. کسی از اتاق فرمان میزند روی دگمه پلی.… بیشتر »