هوالحبیب نشستهام اینجا در امنیت و آرامش. کیلومترها دورتر از آنجا؛ اما نمیتوانم جُم بخورم. نفسهایم مثل اسیری خسته توی سلولهای ریهام حبس شده و خیال بالا آمدن ندارد. انگار کسی نگاهم را سنجاق کرده به قاب تلوزیون. کسی از اتاق فرمان میزند روی دگمه پلی.… بیشتر »
کلید واژه: "تلوزیون"
هوالحبیب مؤذن نمیخواستم. تلوزیون و رادیو و حتی باد صبا که بیموقع اذان بدهد. حاج حبیب با نیسان آبی رنگورفته مدل شصتش کار همه را میکرد. وقتی از پشت پنجره اتاقم رد میشد. وقتی بوی دود اگزوزش توی دماغم میپیچد. شاید توی دلم میگفتم نمیخواهی دستی به… بیشتر »
هوالمحبوب این روزها بخش اعظم برنامه روزانهام را خواب و مطالعه غیر درسی پر کرده است. خوابم از پنج ساعت به ده ساعت ارتقا یافته و مطالعه غیر درسی از صفر دقیقه به دو ساعت در روز رسیده است!! قطعا به همین منوال ادامه بدهم به خیلی جاها میرسم نه؟! البته در… بیشتر »