هوالحق فکر میکردم فقط در دانشگاه است که استادها بین دانشجوهایشان فرق میگذارند. فکر میکردم فقط در دانشگاه است که تبعیض بیداد میکند. مثلا فلان استاد چون از فلان دختر خوشش میآید نمرهاش را بیشتر میدهد. بعد او معدل الف میشود. بعد بدون کنکور میرود… بیشتر »
کلید واژه: "دانشگاه"
هوالحق اولین درس استاد این است، روزی هزار کلمه! حتی مزخرفترین حرفها. تحت هر شرایطی، فقط بنویسد منظم و همیشه. کاغذ و قلم را برمیدارم تا امر استاد را اجرا کرده باشم. بلکه این ذهن خاموش روشن شود. شروع میکنم به نوشتن. اما نه از مزخرفترین چیزها.… بیشتر »
هوالمحبوب گفتهاند دوری و دوستی اما نه تا این حد. برای من طلبه شدن، دل کندن از دانشگاه بود اما نه همسان دل بریدن از شما. هنوز هم وقتی از عالم و آدم خسته شوم، وقتی دلم مأمن امنی بخواهد، وقتی همدردی نیابم یا اذنی برای زیارت نباشد، در خیالم سمت شما پر… بیشتر »
هوالرزاق وقتی به عقب برمیگردم و دوران تحصیلیام را نگاه میکنم. هیچکس مثل “استاد ساروخانی” نمیبینم. (تک، یک استاد به تمام معنا.) آنوقت حس میکنم به قول زهرا نه همهسالهای تحصیل بلکه بیشتر عمرم بربادرفته است. از دبستان و راهنمایی که چیز… بیشتر »
هوالحبیب روز آخر تعطیلات هست. زنگ میزنم از “سین” برنامه هفتگی را بپرسم. سین با ناراحتی میگوید: «کاش ترم جدید از اول مهر شروع میشد.» بااینکه از ته دل خوشحالم اما به رویش نمیآورم. میگویم: «باید ساخت!» آخرین شب تعطیلات هست و فردا نخستین… بیشتر »