هوالمحبوب
گفتهاند دوری و دوستی اما نه تا این حد. برای من طلبه شدن، دل کندن از دانشگاه بود اما نه همسان دل بریدن از شما. هنوز هم وقتی از عالم و آدم خسته شوم، وقتی دلم مأمن امنی بخواهد، وقتی همدردی نیابم یا اذنی برای زیارت نباشد، در خیالم سمت شما پر میکشم… درست مثل این روزها، که بیلیاقتی امانم را بریده. از شما که پنهان نیست، دلم برای بلبل خرماها تنگ شده است؛ برای سلامهای دسته جمعیشان. برای شاهپسندهایی که حکما از سحر پاییز در امان نماندهاند و دخیل بستهاند به پای شما. این روزها دنبال بهانهای میگردم تا مرا بکشاند به آن سوی شهر، در جوار شما…
زفاک
4/بهمن/96
از کوچه از حسن و بغض در گلوش
خانم بیا بگو که دیگر مجال نیست
حرف اهالی است در این هفته اخیر
زهرا به گردن علی آیا وبال نیست؟
حورای آسمانی خاکی نشین تورا
با این همه سپاه توان جدال نیست
وقتی که بیت وحی به آتش کشیده شد
آتش زدن به خیمه زینب محال نیست
http://saghalain.kowsarblog.ir/