هوالحبیب خواب دیدم. خواب دانشگاه را. اما مثل قبل نبود. از آن ساختمانهای قد و نیمقد خبری نبود. از دانشکدههای جزیرهای. از دانشجوهای جورواجور. از استادهای شقورق. حتی نیمکتهای چوبی هم نبودند. نمیدانم چه فصلی بود. بهار یا زمستان؛ اما باغچهها نبودند.… بیشتر »
کلید واژه: "حرم الشهدا"
هوالحبیبفارغ التحصیلی! از این واژه بدم میآید. با شنیدنش جیزی توی قلبم فشرده میشود. خاطرات خوبی با هم نداریم من و فارغ التحصیلی. یک روز سرد پاییزی بود. سی مهر، ساعت سه. دست من نبود. من اختیاری نداشتم. من؟ من چه بودم؟ نمیدانم. باید قوی میبودم؟ اما نب… بیشتر »
هوالحبیب فقط آغوش ضریح میخواهم و یک دل سیر اشک… بیشتر »
هوالحبیب چه میشود کرد دل هست دیگر با عقل میانهای ندارد گاهی هوایی میشود مثل این روزها… من دستم از آغوش ضریح کوتاه هست به دامن تو هم که نمیرسد من این روزها ماندهام چه کنم با این دل هوایی با این جان خسته با این واژههای از نفس افتاده تو بگو با… بیشتر »
هوالحبیب نه اینکه نسبتی با تو داشته باشم اما همیشه خودم را یکی از نزدیکانت میدیدم یکی از همانهایی که منتظرند یکی از همانهایی که شب و روز ندارند و چشم به راه یک حرفند اگر بدانی چقدر سخت است چشم انتظاری اگر بدانی چقدر تلخ هست معلق بودن بین مرگ و زندگی… بیشتر »