خانه
لپ کلام
ارسال شده در 15 آذر 1403 توسط زفاک در یار مهربان

هوالحبیب

جمله کلیدی کتاب “خاطرات یک دختر جوان”

“کاغذ صبورتر از آدم‌هاست”

 

آدم ,خاطرات ,خاطرات یک دختر جوان ,دختر ,صبورتر ,کاغذ نظر دهید »
کتاب جدید
ارسال شده در 12 آذر 1403 توسط زفاک در یار مهربان, روزنوشت

هوالحبیب

امروز نه از سمیر سراغی گرفتم و نه حتی با سعاد همراه شدم. امروز تا این ساعت فقط خاطرات یک دختر جوان خواندم. باید خودم را ملامت کنم به خاطرش؟ نمی‌دانم. اما حس می‌کنم ما یعنی من و آن فرانک، وجوه مشترک زیادی داریم!!

 

آن فرانک ,جوان ,خاطرات ,خاطرات یک دختر جوان ,دختر ,سعاد ,سمیر ,ملامت ,کتاب نظر دهید »
تسبیح
ارسال شده در 11 آذر 1403 توسط زفاک در تمرین نویسندگی

هوالحبیب
کارها که گره می‌خورد، دست می‌برد سمت کشوی میز. تسبیحش را بیرون می‌کشید؛ یک تسبیح معمولی، با دانه‌های آبی فیروزه‌ای. صاف و صیقلی، آنقدر که حجم نوری که پاشیده می‌شد رویش را پس بزند. همه طول موج‌ها را. من زل می‌زدم به لب‌هایش و متعجب که چرا تکان نمی‌خورند. ظاهرش نشان نمی‌داد آدم اهل ذکری باشد. خودش هم که ادعایی نداشت. شاید از سر عادت تسبیح می‌چرخاند. یا مثلا برای تمرکز گرفتن. چه می‌دانم. شاید اصلاً یک یادگاری بود. یا عطر آدم‌هایی را داشت که حالا جایشان خالی بود. نمی‌دانم هر چه که بود، به هر دلیلی که بود دانه‌های نخودی تسبیح بین انگشت باریک و لاغر سبابه و شصتش رد می‌‌شدند. تیز و تند. حکماً دانه‌ها هم منتظر و آرزو به دل بودند؛ مثل من. دست بردار نبود می‌چرخاند دوباره… سه‌باره… آنقدر که نخ تسبیح چرک مرده می‌شد. رشته‌های انتهایی‌اش هم باز و پریشان مثل افکار من…
از کربلا که برگشتم پیام داد. توقعی نداشتم؛ اما او انگار توقع داشت. ادامه پیامش نوشته بود: “تسبیح من چه شد؟!” تسبیح! کدام تسبیح؟! مانده بودم چه بنویسم؟ باید برایش تسبیحی جور می‌کردم. تسبیحی که از تربت حسین شهید باشد نه پلاستیک‌های فشرده و ضرب‌دیده. تسبیحی که دانه‌هایش همه نور را جذب کند همه طول موج‌ها را. تسبیحی که وقتی کارها گره خورد دست ببرد سمتشان. دانه‌هایش را بین انگشت‌های شصت و سبابه‌اش رد کند و زبری‌اش دلش را شرحه شرحه کند. گاهی هم دانه‌هایش را مشت کند توی دست‌هایش و بو بکشد. ریه‌هایش پر شود از عطر سیب. گاهی توی تاریکی و خلوت شب، دانه‌ها زبان باز کنند. برایش از کربلا بگویند. از چکاچک شمشیرها. از ضجه زن‌ها و بچه‌ها. از صدای انا الغریب. انا العطشان… حکما دانه‌های تسبیح هم مثل او مزه تشنگی را می‌فهمیدند نه؟

آبی ,انا العطشان ,انا الغریب ,اهل ذکر ,بو ,بوی سیب ,تربت ,تسبیح ,تسبیح تربت ,خاک ,دانه ,ریه ,زبر ,طول موج ,عطر ,عطشان ,غریب ,فیروزه ,نخ تسبیح ,نخود ,نور ,کربلا نظر دهید »
مهربانی
ارسال شده در 8 آذر 1403 توسط زفاک در روزنوشت

هو الحبیب

بعید نیست از خدا

زیارت‌های در خواب و خیال هم

بپذیرد!

زیارت نظر دهید »
سهم من
ارسال شده در 7 آذر 1403 توسط زفاک در روزنوشت

هوالحبیب

و سهم من

بعد از آن همه تاب و تب

بعد از آن همه بیم و امید

 شد حسرت

 

 

حسرت ,سهم نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 9
  • 10
  • 11
  • ...
  • 12
  • ...
  • 13
  • 14
  • 15
  • ...
  • 16
  • ...
  • 17
  • 18
  • 19
  • ...
  • 94
 
غَیث
مطالب این وبلاگ کاملا تولیدی است. استفاده بدون ذکر منبع ممنوع!
موضوعات
همه
الی الحبیب
اندیشه
اهل البیت(علیهم السلام)
حضرت صاحب (عج)
حضرت عشق(ع)
تمرین نویسندگی
حرکت جوال ذهن
خاطرات
دلنوشته
روزنوشت
شطحیات
شهدا
لژنشین‌ها
مخاطب خاص
هایکو
پوستر و عکس نوشت
کنایات
یار مهربان
یک بیت
یک خط روضه
پیوند ها
  • نور عیننا
  • حب فؤادی
  • بخوان با ما
  • میم. الف.
  • سه نقطه
  • آمار
  • امروز: 18
  • دیروز: 288
  • 7 روز قبل: 549
  • 1 ماه قبل: 3330
  • کل بازدیدها: 188081
  • موزیک آنلاین
    MeLoDiC

    کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان