هوالحبیب
چشمهایم را میبندم
تصویر مات پررنگتر میشود
یک مشت بچه میبینم
ریز و درشت
دختر و پسر
عقب نیسان سفید رنگ
مدل۶۰
باد زده زیر موهای لخت دخترها
پسرها پیراهنهایشان را سر دست کردند
و قری به کمرهای باریکشان میدهند
شاد و شنگولند
بالا و پایین میپرند
مثل بزغالههای یک ماهه
لبهایشان تکان میخورد
گوشهایم را تیز میکنم
یک صدا دم گرفتهاند
“سیزده به در
چارده به تو
سیزده را کردم تو کودو
درش رو بستم با جودو
آی کود کودو
آی کود کودو”