هوالحبیب چشمهایم را میبندم تصویر مات پررنگتر میشود یک مشت بچه میبینم ریز و درشت دختر و پسر عقب نیسان سفید رنگ مدل۶۰ باد زده زیر موهای لخت دخترها پسرها پیراهنهایشان را سر دست کردند و قری به کمرهای باریکشان میدهند شاد و شنگولند بالا و پایین میپرند… بیشتر »
کلید واژه: "نیسان"
هوالحبیب مؤذن نمیخواستم. تلوزیون و رادیو و حتی باد صبا که بیموقع اذان بدهد. حاج حبیب با نیسان آبی رنگورفته مدل شصتش کار همه را میکرد. وقتی از پشت پنجره اتاقم رد میشد. وقتی بوی دود اگزوزش توی دماغم میپیچد. شاید توی دلم میگفتم نمیخواهی دستی به… بیشتر »