میدانید آقا!
زمانی که این پست را مینوشتم
فکر نمیکردم زمانی بیاید و من اینطور نمک گیرتان شوم
… امروز از آن روزهایی بود که میخواستم
بیایم خودم را در آغوش ضریح رها کنم
و همهی دلتنگیهای این چند روزه را زار بزنم
اما نمیدانم چرا
مثل همیشه صورتم را گذاشتم روی ضریح
چشمهایم را بستم
و به یک صلوات خشک و خالی بسنده کردم؟
بیوفاییهایم را ببخش حضرت عشق!
زفاک
13/آبان/96