هوالحبیب راستش حسودیام میشود به افلاطون که شاید الان گوشهای از حریم تو خلوت کرده است. به استاد ساروخانی که در آیندهای نزدیک به تو میرسد. حسودیام میشود چون برای من یک آرزوی زیبا اما دست نیافتنی شدهای. یک خیال شیرین که تنها در ذهن هستی. انگار قرار… بیشتر »
کلید واژه: "زیارت"
هوالحبیب نمیدانم شاید این قرار هر روزه اوست. اینکه پیش از کلاس و دور از چشم همه بیاید بایستد روبهرویتان و زل بزند به گنبد. لبهایش آرام تکان بخورد و قطره اشکی روی گونههایش جاری شود. حسودیم میشود به این عرض ارادتهای خالصانه و دلبرانهاش. دلم میسوزد… بیشتر »
هوالرئوف سوز سرما باعث میشود قدمهایم را تند کنم سمت رواق. دانههای برف آرام و خرامان روی بال چادرم مینشینند. وارد رواق که میشوم گرمی دلپذیری صورتم را نوازش میدهم. چقدر دلتنگ چنین فرصتی بودهام. چقدر به دلم وعده چنین روز و ساعتی را دادهام. و حالا… بیشتر »
هوالحبیب گفتن ندارد اما، دلم نمیآید ننویسم که چقدر دلتنگم! از شما که پنهان نیست. میخواستم تعطیلی بین دو ترم، من باشم و حریم امنتان. یک جرعه زیارت ناب میخواستم. یک نفس از هوای حرم، همین… من همیشه به کم قانع بودم. اما همه راههای مادی میگویند:… بیشتر »
هوالمحبوب جسمم افتاده گوشهای دور از شما و روحم همپای “عرفانی” صحنها را پشت سر میگذارد تا خود را به پنجره فولاد برساند. «صورت زرد دخترک داد میزند که دارم دروغ میگویم و فقط میخواهم زن را دلداری بدهم. اشکهایش پشت سر هم روی صورتش… بیشتر »