هوالرئوف گرد پاییز نشسته است روی نارونهای مجاور حرم و به سرخی و زردی چراغ مغازهها فخر میفروشد. زائران لبریز اشتیاقاند. خنکای سحر خواب از چشم مشتاقان ربوده است. قدمها برای رسیدن به امامی که خورشید دلهای ظلمتزده و انیس جانهای خسته است، سریعتر شده… بیشتر »
کلید واژه: "زیارت"
هوالحبیب هر چه فکرش را بکنم عیدی بالاتر از زیارت به ذهنم نمیرسد ممنون که مرا هم به حریمت راه میدهی… بیشتر »
هوالحبیب چه میشود کرد دل هست دیگر با عقل میانهای ندارد گاهی هوایی میشود مثل این روزها… من دستم از آغوش ضریح کوتاه هست به دامن تو هم که نمیرسد من این روزها ماندهام چه کنم با این دل هوایی با این جان خسته با این واژههای از نفس افتاده تو بگو با… بیشتر »
هوالحبیب شنبهام را با شما آغاز میکنم سینهام را پر میکنم از عطر شهدا و چشم میدوزم به کاشیهای فیروزهای گنبد در دلم میگویم: «هفتهای که با شما آغاز شود حکما پر برکت است.» گامهایم را محکمتر برمیدارم. کنار زائری میایستم گویی همنوا میشوم با همه… بیشتر »
هوالحبیب راستش حسودیام میشود به افلاطون که شاید الان گوشهای از حریم تو خلوت کرده است. به استاد ساروخانی که در آیندهای نزدیک به تو میرسد. حسودیام میشود چون برای من یک آرزوی زیبا اما دست نیافتنی شدهای. یک خیال شیرین که تنها در ذهن هستی. انگار قرار… بیشتر »