خانه
بی تو
ارسال شده در 26 دی 1398 توسط زفاک در الی الحبیب

هوالشهید

بی تو یتیم شده‌ایم سردار. می‌بینی حال دلمان را. کاش واژه‌ای بود تا عهدار بیان غممان ‌شود. کاش واژه‌ای بود تا کمی دردهایمان را به دوش بکشد. این روزها را چگونه تاب بیاوریم؟ نمی‌دانم با غم نبودنت چگونه سر کنیم؟ داغدار شده‌ایم. داغدار تو، مالک اشتر علی. کسی که حضورش برایمان نوید امنیت و آرامش بود. کسی که با بودنش دلمان قرص بود دشمن نمی‌تواند نگاه چپ به کشورمان بیاندازد. دلمان بی‌تاب شده است سردار. چشمانمان چشمه اشک است و قلبهایمان مملو از اندوه و غمی بی نهایت. مثل روزهای محرم بی‌قرار شده‌ایم. انگار کربلا دوباره تکرار شده باشد. با رفتن چه عاشورایی‌ کرده‌ای دلمان را. چه شوری به پا کرده ای سردار… برای ما تو تنها یک نفر نبودی، یک ملت بودی. خلاصه شهامت و غیرت همه مردان ایران. عصاره صلابت و شکوه. اسطوره ایمان و شجاعت پس حق داریم بی تو آرام نگیریم سردار. اما تو آرام بگیر. حالا نوبت تو است که آسوده چشم بر هم بگذاری. می‌دانیم حق نبود بعد از آن همه ایثار و جان فشانی مثل بقیه آدمها ساده از دنیا بروی. حق همه سالهای جهاد و مبارزه برای تو فقط شهادت بود. مرگی سرخ، شهادتی مظلومانه آن هم به دست شقی‌ترین انسانها و چه عزتی بالاتر از این. باید اربا اربا می‌شدی تا سربلندی شوی. باید با رفتنت همه آنهایی که در خواب غفلت بودند را بیدار می‌کردی. باید با رفتنت جان تازه‌ای به کالبدمان می‌بخشیدی. باید برای همیشه در قلبها جاودان می‌شدی و اینها همه جز با شهادت امکان پذیر نبود. حالا نوبت آسودگی تو است سردار. بعد از این همه شب بیداری و تلاش آرام بگیر. حالا نوبت ماست که چشم بیدار باشیم. ما باید جای تو به تلاش و تکاپو برخیزیم. باید پشت به پشت هم بدهیم و برای ایادی کفر رجزهای جانانه بخوانیم. حالا دیگر شعارمان نه ساز است نه تسلیم. ما تنها به نبرد با آمریکا می‌اندیشیم. باید خونبهای تو را مطالبه کنیم. باید آرزوی دیرینه‌ات یعنی آزادی قدس را رقم بزنیم. قسم به سرخی خونت که شجره خبیثه صهیونیسم را نابود می‌کنیم انشاءالله…

 

#شهید سپهبد حاج قاسم سلیمانی ,سپاه ,قدس نظر دهید »
زخم خورده ایم
ارسال شده در 17 دی 1398 توسط زفاک در الی الحبیب

هوالشهید

این جراحت التیام نمی یابد

مگر با نابودی اسرائیل و آمریکا

 

نظر دهید »
فصل شيدايي ليلاها
ارسال شده در 3 مهر 1398 توسط زفاک در یار مهربان

هوالحبیب

فصل شیدایی لیلاها حکایت همراهی یا عدم همراهی شش شخصیت با امام حسین علیه السلام در حادثه کربلا است. البته شخصیت هفتمی هم در ابتدای کتاب معرفی می‌شود که به نظر خود نویسنده می‌آید. چراکه با هر یک از شخصیت‌ها همراه می‌شود و به فراخور موقعیت، بیان داستان را به عهده می‌گیرد. با خواندن کتاب مفهوم عاقبت به خیر و عاقبت به شری بیشتر از سایر مفاهیم در ذهن مرور می‌شود. مثلا فردی مثل “حر” با اینکه در جبهه دشمن قرار دارد و حتی کارش به بستن راه امام هم می‌رسد اما در نهایت به خاطر ادبش عاقبت به خیر می‌شود یا فردی مثل زهیر که از دیدار با امام فراری است و حتی پیرو عثمان است، در نهایت جز یاران امام قرار می‌گیرد. اما در مقابل افرادی مثل ضحاک بن عبدالله هم هست که برای یاری امام شرط می‌گذارد و در نهایت ظهر روز عاشورا در حالی که هیچ یار و یاوری برای امام نمانده دست از همیاریش برمی‌دارد و عاقبتی جز حیرت و حسرت نصیبش نمی‌شود. یا شبث بن ربعی که جز دعوت کنندگان امام به کوفه است اما در نهایت به هوای حکومت، همراهی سپاه عمر سعد را انتخاب می‌کند.

متن کتاب اگرچه نثر ادبی است اما تقریبا روان و شیوا نوشته شده است. کمتر واژه سخت و نامفهومی در آن دیدم. منتها برخی افعال ماضی نقلی بدون “است” آمده بود. ساختار کلی جمله‌ها گاه جابه‌جا شده بود مثلا فعل وسط جمله آمده بود (صدایی از بیرون سکون می‌پاشد به خیمه) یا قیدها در آخر جمله آمده بود مثل (و آتشی که در جان ضحاک زبانه می گیرد، هزار باره.) گاهی جملات ناتمام رها شده بود یا بین کلمات و عبارات یک پاراگراف سه نقطه زیاد وجود داشت.

روال کلی داستان یک شخصیت به گونه‌ای است که روایت اول شخص شروع می‌شود و گاهی وسط یا پایانش با سوم شخص ختم می‌شود. بین داستان، شخصیت‌ها گریزی به گذشته می‌زدند که اغلب کامل بیان می‌شود و بعد دوباره به زمان حال برمی‌گردد اما در مورد عمروبن قظفه وقتی ماجرای جنگیدنش را تعریف می‌کند یک عبارت از گذشته می‌گوید یعنی دیداری که با امام علی علیه السلام داشته و یک عبارت از زمان حال که در میدان عاشورا است. به نظرم این باعث سردرگمی خواننده می‌شود مثل خودم که ابتدا متوجه نشدم اما دوباره که خواندم فهمیدم. البته عبارتي هم بود که من نفهمیدم (بی درنگ عبیدالله بود که در کار خود تمام است، مکر و قساوت.)

ابتلاء و امتحان ,سيدعلي شجاعي ,شب عاشورا ,عاقبت به خير ,عاقبت به شر ,فصل شيدايي ليلاها ,كتاب 2 نظر »
تجربه نگاری یک وبلاگ نویس
ارسال شده در 26 شهریور 1398 توسط زفاک در روزنوشت, الی الحبیب

هوالحق
وبلاگ نویسی را از تابستان 89 شروع کردم. آن زمان در یک دوره فرهنگی ـ آموزشی شرکت کرده بودم که که یکی از شرایطش راه‌اندازی یک وبلاگ و حداقل گذاشتن 5 پست بود. حضورم در آن وبلاگ منحصر شد به عمر آن دوره که چند ماهی بیشتر نبود. بعد از اتمام دوره هر چند وبلاگ را حذف نکردم اما تا هم اکنون هیچ دسترسی به آن ندارم و عملا در مجاز آباد گم شد!

سال 91 به طور اتفاقی در بین وبگردی‌هایم با یک سیستم وبلاگ نویسی دیگر آشنا شدم. از سر کنجکاوی وبلاگی زدم و هرزگاهی آن را با مطالبم به روز می‌کردم. در همین حین بود که پی بردم این سیستم دارای یک مجله وزین از نوع دیجیتالی است و مطالب منتخب بلاگرها در آن بازنشر داده می‌شود. درست مثل یک مجله واقعی که بخش‌های مختلفی اعم از سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، هنر و ادبیات و …. دارد و شاید هر نویسنده‌ای آرزو دارد مطالبش را بر صفحه‌ی آن ببیند. این مجله که هم اکنون نیز باقی است در هر بخش یک دبیر دارد که انتخاب مطالب زیر نظر او انجام می‌شود. انتخاب دبیرها هم فرآیند خودش را دارد که از بین وبلاگ نویسان و با برگزاری انتخابات و رأی گیری صورت می‌گیرد. از مزایای دیگر این مجله سطح بندی مطالب منتخب است. مثلا مطالبی که قلم قوی‌تر، محتوای بهتر و تازگی بیشتری دارند در تیتر یک قرار می‌گیرند که از امتیاز بیشتری هم برخوردار هستند. مرتبه‌های بعدی به تیتر دو و بخش پیوندها اختصاص دارد که مطالب به فراخور شاخص‌های مربوطه در آن جایگاه منتشر می‌شود. این سیستم وبلاگ نویسی قبلا با حضور وبلاگ نویسان همایش‌هایی در سطح استان‌های مختلف برگزار می‌کرد که سبب آشنایی و انس و الفت بیشتر دوستان مجازی می‌شد. در کنار این مزایا محلی در آن در نظر گرفت شده تا وبلاگ نویسان اعتراض خود مبنی بر برگزیده نشدن مطالب ارسالی خود را به گوش دبیران برسانند.

باید اعتراف کنم حضور در این سیستم بود که باعث شد نوشتن را جدی‌ بگیرم و تلاش کنم تا پست‌هایم از حالت تکراری بودن خارج شود و سمت و سویی تولیدی به خود بگیرد. وبلاگی که حالا هفت سال از عمرش می‌گذرد و من همچنان به نوشتن در آن علاقه‌مند هستم.

اما سال 95 همزمان با ثبت نام در حوزه با محیط کوثر بلاگ آشنا شدم و باز از سر کنجکاوی وبلاگی در آن ثبت کردم. راستش کوثر بلاگ هم مزایای خوبی دارد. مثلا اطلاع از هویت واقعی هم وبلاگی‌ها است هر چند در پس اسم‌های مستعار پنهان شده باشند! نکته‌ای که فکر نمی‌کنم هیچ سیستم وبلاگ نویسی از آن برخوردار باشد. در ثانی فضای امنی برای حضور خانم‌های طلبه به شمار می‌آید و در آن از مزاحمت‌های گاه و بی‌گاه برخی کاربران مثل سایر فضاها خبری نیست. رتبه‌بندی وبلاگ‌ها، معرفی وبلاگ‌های فعال هر هفته، همچنین تهیه ویژه نامه‌های مناسبتی که از بین مطالب خود طلبه‌ها صورت می‌‌گیرد جای بسی تشکر و سپاس دارد. برگزاری مسابقه‌ها و فراخوان‌های مختلف هم از دیگر ویژگی‌های این محیط محسوب می‌شود که شور و شوقی بین وبلاگ نویس‌ها ایجاد می‌کند. اما در کنار همه این مزایای پیدا و پنهان نقدهایی هم به آن وارد است. مثلا در انتخاب مطالب منتخب، تولیدی بودن به عنوان شرط اصلی لحاظ نمی‌شود. این در حالی که فکر می‌کنم مهمترین رسالت یک وبلاگ نویس (حداقل از نوع طلبه) تولید محتوا است نه صرفا کپی‌ ـ پیست کردن محتوایی که با یک جستجوی ساده در فضای مجازی قابل دسترسی است! در ثانی هیچ سطح بندی بین مطالب در نظر گرفته نمی‌شود. ممکن است قلم فردی بهتر و محتوای تولیدی او با ارزش‌تر باشد ولی این نکته عملا هیچ جایگاهی در رتبه‌دهی وبلاگ‌ها ندارد. در صورتی که وجود آن می‌تواند وسیله‌ای برای تقویت قلم و ارتقا سطح محتوای تولیدی طلبه‌ها باشد. از سوی دیگر همه مطالب منتخب پشت سر هم قرار می‌گیرند بدون اینکه هیچ دسته‌بندی برای آنها در نظر گرفته شود. در این صورت خواننده تا لینک مربوطه را باز نکند از محتوا و مضمون آن آگاهی پیدا نمی‌کند البته مگر اینکه از بهره هوشی بالایی برخوردار باشد و یا اینکه در علم غیب دستی داشته باشد. در صورتی که وجود یک دسته‌بندی باعث می‌شود خواننده در کمترین زمان به دسته مربوطه رجوع و مطالب مورد علاقه‌اش را پیگیری کند.

مشکل دیگری که در کوثربلاگ وجود دارد عدم دسترسی وبلاگ نویسان به نظرات ارسالی خود برای سایر کاربران است. متأسفانه در این زمینه دیدن نظر ارسالی، پاسخ طرف مقابل، ویرایش و یا احیانا حذف آن در خود محیط کاربری وجود ندارد و تنها امکان در نظر گرفته شده اعلام پاسخ از طریق ایمیل است.

امید است نکات انتقادی فوق به دست مسئولین مربوطه برسد و برای رفع آن قدمی بردارند انشاءالله…

#تجربه_نگاري ,وبلاگ نويسي 11 نظر »
مطلع عشق
ارسال شده در 24 شهریور 1398 توسط زفاک در شهدا

هوالحبیب

برگرد

هر چند هیبتت

دل اهل حرم را لرزانده

و فرمانت

افزون کرده عطش اطفال را

برگرد

هر چند سیاهی سپاهت

بار غم نهاده باشد بر دل زینب

و زهر کلامت

 تلخ کرده باشد کام امام را

برگرد

که تو را آزاده نامیدند

و مطلع این غزل با نام تو رقم خورده است

اصحاب امام حسين عليه السلام ,حر ,شب عاشورا ,كربلا نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 50
  • 51
  • 52
  • ...
  • 53
  • ...
  • 54
  • 55
  • 56
  • ...
  • 57
  • ...
  • 58
  • 59
  • 60
  • ...
  • 97
 
غَیث
مطالب این وبلاگ کاملا تولیدی است. استفاده بدون ذکر منبع ممنوع!
موضوعات
همه
الی الحبیب
اندیشه
اهل البیت(علیهم السلام)
حضرت صاحب (عج)
حضرت عشق(ع)
تمرین نویسندگی
حرکت جوال ذهن
خاطرات
دلنوشته
روزنوشت
شطحیات
شهدا
لژنشین‌ها
مخاطب خاص
هایکو
پوستر و عکس نوشت
کنایات
یار مهربان
یک بیت
یک خط روضه
پیوند ها
  • نور عیننا
  • حب فؤادی
  • بخوان با ما
  • میم. الف.
  • سه نقطه
  • آمار
  • امروز: 45
  • دیروز: 91
  • 7 روز قبل: 497
  • 1 ماه قبل: 3265
  • کل بازدیدها: 191879
  • موزیک آنلاین
    MeLoDiC

    کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان