هوالحبیب خواب دیدم. خواب دانشگاه را. اما مثل قبل نبود. از آن ساختمانهای قد و نیمقد خبری نبود. از دانشکدههای جزیرهای. از دانشجوهای جورواجور. از استادهای شقورق. حتی نیمکتهای چوبی هم نبودند. نمیدانم چه فصلی بود. بهار یا زمستان؛ اما باغچهها نبودند.… بیشتر »
کلید واژه: "شهید گمنام"
هوالحبیب کاش یکی از این عصرهای پنج شنبه که پا تند کردهام تا خود را به قرار هفتگی در شرکت برسانم، مرا میخواندی سمت خودت. کاش مثل سالهای دانشجویی قدمهایم را میبردی سمت آن راهروی بهشتی. حکماً شاهپسندها گل دادهاند. حتماً بلبلخرماها عاشقتر شدهاند.… بیشتر »
هوالحبیب مرا ببخش اما دلم بدجور هوای حرم شهدای دانشگاه کرده است. اینجا با همه خوبیاش، حتی با حضور تو بهپای حرم شهدا نمیرسد. چه کنم دلم با خمسه گمنام گره خرده است. با آن “السلام علیکم یا اولیاءالله” های زیر لب، با گنجشکهای وراج و بلبل… بیشتر »