خانه
قیاس
ارسال شده در 23 اسفند 1396 توسط زفاک در روزنوشت

هوالحق

ده دور منطق خواندن راحتر از یک دور خانه تکانی است!!!

 

خانه تکانی نظر دهید »
حسرتِ دیدار
ارسال شده در 23 اسفند 1396 توسط زفاک در دلنوشته

هوالحبیب

راستش حسودی‌ام می‌شود به افلاطون که شاید الان گوشه‌ای از حریم تو خلوت کرده است. به استاد ساروخانی که در آینده‌ای نزدیک به تو می‌رسد. حسودی‌ام می‌شود چون برای من یک آرزوی زیبا اما دست نیافتنی شده‌ای. یک خیال شیرین که تنها در ذهن هستی. انگار قرار نیست به واقعیت تبدیل شوی. انگار قرار نیست من هم مثل هزاران نفر دیگری که می‌آیند روی زمینت قدم می‌زنند. نفس می‌کشند. جان می‌گیرند. زنده می‌شوند، زنده شوم. می‌دانم قرار نیست تو کوچک شوی. تو همیشه بزرگی به اندازه قطره قطره خون حسین شهید. تو اندازه علی اصغر، اکبری. می‌دانم حق با حافظ است. جایی که زمینش چشم‌های عباس را در آغوش کشیده باشد، به آسانی حاصل نمی‌شود. این من هستم که باید بزرگ شوم. عاشق شوم. خالص شوم. آنقدر که گام‌هایم لیاقتت را داشته باشد. اندازه‌ای که هرم نفس‌هایم حریمت را آلوده نکند. باید دست بجنبانم. باید تکانی بخورم. دارد دیر می‌شود. سال‌های جوانی پاتند کرده‌اند، بهار نزدیک است…

زفاک

23/اسفند/96

 

 

زیارت نظر دهید »
نذرِ نگاهت...
ارسال شده در 22 اسفند 1396 توسط زفاک در شهدا

هوالحبیب

آن روز وقتی شیرین پایان‌نامه را باز کرد اولین اشکالی که گرفت از تو بود. آدم بدی نبود. اهل پیر و پیغمبر بود، حتی در دل جنگل‌های اروپا حجابش را نگه داشته بود. کربلا هم رفته بود. خودش می‌گفت. آن روز که من و فاطمه عقب جیپ دانشکده نشسته بودیم و او بغل دست راننده جاخوش کرده بود و دل کویر را با نگاهش می‌شکافت. می‌گفت کربلایش را از زیارت عاشوراهای مابین نماز گرفته است. با این همه آن روز برایش سخت آمده بود وقتی دیده بود پایان‌نامه‌ام را به تو و رفقایت تقدیم کرده‌ام. من با اینکه بغض آمده بود در گلویم اما اشک‌هایم را نگه داشته بودم. مثل همیشه واژه‌هایم ته کشیده بود. نتوانسته بودم حرفی بزنم. از تو دفاع کنم. از رفقایت، از خمسه گمنامی که تنها دلخوشی من در دانشگاه بود. اما زیر بار حرفش هم نرفته بودم. هیچ وقت دلیل رفتارش را نفهمیدم. نمی‌دانم، شاید هیچ وقت پایش به حرم الشهدا باز نشده بود. شاید طعم عشق تو را نچشیده بود که این اندازه تلخ شده بود. شاید چشم انتظاری مادران را ندیده بود. شاید خستگی یک پدر را درک نکرده بود. شاید هیچ وقت برادری نداشت که از دوری‌اش دلتنگ شده باشد. شاید هیچ وقت طعم تلخ بی‌پدری را نچشیده بود. نمی‌دانم شاید هم مثل خیلی‌ها فکر می‌کرد دانشگاه محل علم است نه جای آرمیدن امثال تو…

 

زفاک

22/اسفند/96

 

22 اسفند ,حرم شهدای گمنام ,روز تکریم شهدا 2 نظر »
التجاء
ارسال شده در 21 اسفند 1396 توسط زفاک در مخاطب خاص

هوالحبیب

دستت را بگذار روی قلبم

نه تاب ماندن دارم

نه پای رفتن

…

 

نظر دهید »
...
ارسال شده در 21 اسفند 1396 توسط زفاک در حضرت عشق(ع)

هوالحبیب

نمی‌دانم شاید این قرار هر روزه اوست. اینکه پیش از کلاس و دور از چشم همه بیاید بایستد روبه‌رویتان و زل بزند به گنبد. لب‌هایش آرام تکان بخورد و قطره اشکی روی گونه‌هایش جاری شود. حسودیم می‌شود به این عرض ارادت‌های خالصانه و دلبرانه‌اش. دلم می‌سوزد برای خودم برای این همه پرهیز. برای این همه فاصله که افتاده است بینمان. خراب کرده‌ام این روزها و شما بهتر از همه می‌دانید آقا! خسته‌ام از خودم از این دور باطلی که به راه انداخته‌ام. کاش راه گریزی بود…

زفاک

21/اسفند/96

 

جهاد اکبر ,خاطره ,خودخواهی ,رونوشت ,زیارت ,طلبه نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 72
  • 73
  • 74
  • ...
  • 75
  • ...
  • 76
  • 77
  • 78
  • ...
  • 79
  • ...
  • 80
  • 81
  • 82
  • ...
  • 102
 
غَیث
مطالب این وبلاگ کاملا تولیدی است. استفاده بدون ذکر منبع ممنوع!
موضوعات
همه
الی الحبیب
اندیشه
اهل البیت(علیهم السلام)
حضرت صاحب (عج)
حضرت عشق(ع)
تمرین نویسندگی
حرکت جوال ذهن
خاطرات
دلنوشته
روزنوشت
شطحیات
شهدا
لژنشین‌ها
مخاطب خاص
هایکو
پوستر و عکس نوشت
کنایات
یار مهربان
یک بیت
یک خط روضه
پیوند ها
  • نور عیننا
  • حب فؤادی
  • بخوان با ما
  • میم. الف.
  • سه نقطه
  • آمار
  • امروز: 2862
  • دیروز: 2838
  • 7 روز قبل: 5674
  • 1 ماه قبل: 7483
  • کل بازدیدها: 214110
  • موزیک آنلاین
    MeLoDiC

    کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان