هوالمحبوب جسمم افتاده گوشهای دور از شما و روحم همپای “عرفانی” صحنها را پشت سر میگذارد تا خود را به پنجره فولاد برساند. «صورت زرد دخترک داد میزند که دارم دروغ میگویم و فقط میخواهم زن را دلداری بدهم. اشکهایش پشت سر هم روی صورتش… بیشتر »
کلید واژه: "معرفی کتاب"
هوالحبیب “گذرنامه و بلیت و اجازهی خروج و روادیدش ـ به قول خودش ـ همه حاضر است. چمدانها را بسته. چیز زیادی با خود نمیبرد. تمام داراییاش را به ارز تبدیل کرده و در جریانِ تبدیل کردن است. فقط دشنام میدهد. هر حرکتی که میکند با یک دشنام همراه… بیشتر »