موضوع: "شهدا"
هوالحبیب
باید میآمدی
پیچیده در پرچم سه رنگمان
بیسر مثل حسین شهید
بیدست مثل عباس علمدار
اصلا باید مثل اکبر
دوباره اصغر میشدی پاره پاره
خدا حرف داشت با ما
باید میآمدی
و دلمان را به آتش میکشیدی
داشت کلیشه میشد عشق
باید یک تنه همه مصائب حسین
را به دوش میکشیدی
تا از سر بخوانیم روضهها را…
زفاک
5/مهر/96
هوالحبیب
سخاوی یکریز حرف میزند
من اما دستانم را دور استکان چای حلقه میکنم
بغض دارد خفهام میکند
چشمهایم را به نگاهت میسپارم
لعنت به این غرور
بگذار ببارد این چشمها
اصلاً جای گریه اینجاست
مقابل تو که روضه مجسمی
در برابر چشمان سید صغیری
که پدر ندیده چشم به جهان گشوده است
و اکنون در آغوشت گرم تو آرام گرفته.
تو، در نظرم مظلومترین زن جهانی
کسی که نجابت نگاهش آرامم میکند
و زمزمه لبهایش بیقرار
مسحور کدامین کلامی؟
که تن دادهای به این همه ندیدن
دوری از وطن سخت است
اما عظیمتر درد فراق است
آن هم از مردی که میخواست
سایه سرت باشد
همسرت باشد
اما حالا شده است یک قاب عکس
سینه دیوار خانه در جایی دور از وطن
جای تعجب نیست برای
کسی که در وطن هم غریب است
این همه غربت
اینکه بین رنگ و لعابها
و زر و زیورها
حتی سیادتش هم به چشممان نمیآید.
ماندهام چه بنویسم
اصلاً چطور بنویسم
تا التیام زخمهای همزبانهایم شود
وقتی گاهوبیگاه بر دلت مینشیند
وقتی مثل حالا مکث میکنی
و چشمانت بارانی میشود
تنها مینویسم
کوه صبر باش
مثل زینب (س)…
زفاک
31/مرداد/1396
هوالحق
نمیدانم بعد از 34 سال باید از تو چه باقی مانده باشد که بیاورند؛ از آدمی که جوان و سالم بوده، رشید و قدرتمند. برای خودش مردی بوده. برای همسرش سایهسر و برای فرزندانش مایه دلگرمی. برای پدرش مایه سربلندی و برای مادرش … اما این را میدانم که برای یک عدهای فرقی ندارد. مثلاً همانها که خود را به نفهمی زدهاند! عدهای که چشمها و گوشهایشان را رو به حقیقت بستهاند. اگر هم میبینند منافع خودشان است. اگر هم میشنوند مطامع خودشان است. برای آنها کسی که برگشته چه قاعده یک آدم باشد چه تکههایی از استخوان، فرقی نمیکند. اصلا بودن یا نبودن مسئله نیست. مهم نطقهای انتخاباتی است هرچند نمک روی زخم بپاشد. اصل رابطه است گیرم با تغییر نظام محقق شود! بله از نظر آنها باید هزینه داد باید به این همه جنجال هم خاتمه داد. سیوچند سال؟! بس هست نه؟ ما باید سرمان به کار خودمان باشد. آهسته برویم و آهستهتر بیاییم. چرا سری که درد نمیکند را ببندیم؟ گره تحریمها را باید با لبخند باز کرد نه با خطونشان. باید به توسعه پایدار اندیشید به آینده فرزندانمان، هرچند به لامذهب بودنمان منتهی شود. ما باید جنتلمن باشیم و چاههای نفتمان را دودستی به دیگران تقدیم کنیم. باید محفل تروریستها را گرم نگهداریم! و در مقابل مرگ کودکان یمنی و فلسطینی روزه سکوت بگیریم! بله این قاعده دیپلماسی باز است و ما به آن رأی دادهایم!
بگذار بیش از این کامت را تلخ نکنم. تو برگشتهای و مهم شکی است که به یقین رسیده و دلی که از پس این همه آشوب و طوفان به آرامش. حالا دستکم تکه سنگی هست تا مأمن اشکهای شبانگاهی شود…
زفاک
21/تیر/1396
هوالحبیب
دلم میگیرد، از خودم خسته میشوم وقتی در سرم دنبال واژهای میگردم برای بیان غم و رنجهایشان اما نمییابم. مثل همیشه دستخالی میمانم و جز شرمندگی سهمی برای نوشتن نمیماند. نمیدانم مشکل از کجاست. شاید به این خاطر که هیچگاه جای آنها نبودم و دردشان را نچشیدم. دلم را خوش میکنم به اینکه درد دلشان آنقدر بزرگ است که واژهای توان به دوش کشیدن معنایش را ندارد. مینویسم بهراستی کدام واژه میتواند نگاه غمانگیز طفلی یتیم را به تصویر کشد وقتی به قاب عکس پدر خیره مانده است. فرزندی که سهم او از آغوش پدر به انتها رسیده است و دیگر دستان پر توانی بر شانه نحیفش نمینشیند. دلگرمش نمیکند. کدام واژه میتواند بغض سنگینی که راه واژههای همسری جوان را سد کرده، بهدرستی نشان دهد. همسری که از این به بعد چشم میگرداند و در گوشه گوشه خانه جای خالی مردش را میبیند. کدام واژه شریک رنج دوری او میشود. کدام واژه میتواند زیر شانههای مادری جوان از دست داده را بگیرد. مادری که برای پسرش آمال و آرزوها داشت. کدام واژه میتواند تسلای دل پدری باشد که بهجای بوسیدن فرزند رشیدش باید سر بر خاک او بگذارد. پدری که پیر و ناتوان شده است و فرزندش قوت قلبش بود، ستون فقراتش بود.
دلم را خوش میکنم که هیچ واژهای نمیتواند این غم و درد و دوریها را تصویر کند. چون فوق تصور است. آن فرزند، آن همسر، آن پدر و مادر از حقشان میگذرند؛ و این ایثار است، از چیزی بگذری که دلبسته آن هستی، چیزی که حق توست.
خودم را دلداری میدهم و بیواژه مینویسم برای آن فرزند، آن همسر، آن پدر و مادر که نهتنها من بلکه همه مردم ایران مرهون لطفشان هستیم. ما آرامشمان را از چشم آنها میبینیم. امنیتمان را ناشی از رنجهایشان میدانیم. صلابت و اقتدارمان را پای آنها مینویسیم و بهجای همه آنهایی که غمهایشان را نمیبینند عذرخواهی میکنیم. بهجای همه آنهایی که طعنه میزنند و دلشان را به رنج میآورند و با وقاحت کامل صلح را حاصل کار خود میدانند. آنهایی که انصاف ندارند و در منتهای بیبصیرتی به سر میبرند، شرمنده میشویم. بهجای آنهایی که بیتردید بر دلهایشان مهر خورده است و نمیفهمند.
زفاک
96/2/25