هوالحق “افخمی” یا “فرجهای” و یا شاید “زهرائی"، یادم نیست. اصلا چه اهمیتی دارد که کدام یک از شخصیتهای اصلی یا فرعی داستان به این مطلب اشاره کرده باشند. آنچه اهمیت دارد یقین من است به مدور بودن زمان و نه خطی بودنش. اینکه… بیشتر »
کلید واژه: "مطالعه"
هوالحبیب «سید همیشه در هر شناسایی و عملیاتی … به تن داشت و در هر زمستان و تابستان و عید و عزا، همیشه زیر لباسهایش، پیراهن سیاهی میپوشید. وقتی بچهها از او پرسیده بودند چرا همیشه سیاه پوشی، گفته بود: «عزادار خودم هستم که مردهام.»» لشکر… بیشتر »
هوالحق «وقتی برای اولین بار در همه عمر دری را به رویت قفل کنند احساس غریبی به تو دست میدهد. آن قفل انگار با تو حرف میزند. میگوید: «عجالتاً زندگی کردن برای تو قدغن است. حالا این پشت بمان تا تصمیمی برایت بگیرند.» صداهای گوش خراشی که از بسته شدن… بیشتر »
هوالحبیب «دیدن دشمن از نزدیک حس غریبی دارد. استشمام بوی ادکلنی که زده است، نحوهی لباس پوشیدنش، طرز نگاه و رنگ پوستش، تُن صدا و زبان گفتوگویش، همه و همه به تو میگویند که دشمن در یک قدمی توست؛ دشمنی که همیشه به او فکر کردهای، دشمنی که تا آن لحظه فقط… بیشتر »