هوالحبیب
«دیدن دشمن از نزدیک حس غریبی دارد. استشمام بوی ادکلنی که زده است، نحوهی لباس پوشیدنش، طرز نگاه و رنگ پوستش، تُن صدا و زبان گفتوگویش، همه و همه به تو میگویند که دشمن در یک قدمی توست؛ دشمنی که همیشه به او فکر کردهای، دشمنی که تا آن لحظه فقط انفجار توپ و خمپارهاش را دیدهای حالا تفنگش را از فاصلهی دومتری به طرف تو گرفته است و از تو می خواهد دستهایت را بالا ببری و تسلیم او بشوی».
“آن بیست و سه نفر” از “احمد یوسفزاده”