هوالرئوف سوز سرما باعث میشود قدمهایم را تند کنم سمت رواق. دانههای برف آرام و خرامان روی بال چادرم مینشینند. وارد رواق که میشوم گرمی دلپذیری صورتم را نوازش میدهم. چقدر دلتنگ چنین فرصتی بودهام. چقدر به دلم وعده چنین روز و ساعتی را دادهام. و حالا… بیشتر »
کلید واژه: "زیارت"
هوالحبیب گفتن ندارد اما، دلم نمیآید ننویسم که چقدر دلتنگم! از شما که پنهان نیست. میخواستم تعطیلی بین دو ترم، من باشم و حریم امنتان. یک جرعه زیارت ناب میخواستم. یک نفس از هوای حرم، همین… من همیشه به کم قانع بودم. اما همه راههای مادی میگویند:… بیشتر »
هوالمحبوب جسمم افتاده گوشهای دور از شما و روحم همپای “عرفانی” صحنها را پشت سر میگذارد تا خود را به پنجره فولاد برساند. «صورت زرد دخترک داد میزند که دارم دروغ میگویم و فقط میخواهم زن را دلداری بدهم. اشکهایش پشت سر هم روی صورتش… بیشتر »