خانه
به وقت رفتن
ارسال شده در 16 تیر 1402 توسط زفاک در دلنوشته, روزنوشت

 

هوالحبیب

کسی چه می‌داند

شاید همین لحظه در همین آن

که من دارم این‌ها را می‌نویسم

تو با همان چهره خوش‌رو

با همان لبخند همیشگی

با همان اراده و عزم قوی

از آن بالا از آسمان خدا

داری ما را می‌بینی…

راستش می‌دانی

دارد دوباره به تو حسودیم می‌شود

این بار نه به خاطر تلاش و عزمت

نه به خاطر…

این بار به زمان رفتنت حسودیم می‌شود

آخر هر کسی لیاقت ندارد

آخر گفته‌اند:

«من مات علی حب آل محمد مات شهیدا»

پس حق دارم حسودیم شود نه؟!

می‌دانم مهربان‌تر از آنی که دلگیر شوی…

آخ…

کاش به خوابمان می‌آمدی

کاش می‌گفتی آن بالا

آن سوی آسمان‌ها

امشب چه خبر هست…

بازگشت ,حیات مجدد ,شهادت نظر دهید »
بقیع بی‌بقعه
ارسال شده در 4 تیر 1402 توسط زفاک در پوستر و عکس نوشت

هوالحبیب

روضه‌خوان نمی‌خواهی اینجا

همین قبرهای بی مرقد 

کافی است…

 

ائمه بقیع ,امام محمدباقر ,بقیع ,حاجی ,زیارت ,شهادت ,کربلا نظر دهید »
فدایی
ارسال شده در 15 خرداد 1402 توسط زفاک در روزنوشت

هوالحبیب

وقتی برای اولین بار رهبر رو

نه از نزدیک بلکه خیلی دور دیدم

فقط یک چیز در ذهنم نقش بست

“حاضرم جونم رو فداش کنم”

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای ,دیدار عمومی ,رهبری ,مراسم ارتحال امام ,۱۴خرداد نظر دهید »
باب هشتم
ارسال شده در 8 خرداد 1402 توسط زفاک در روزنوشت, الی الحبیب

هوالرئوف
گرد پاییز نشسته است روی نارون‌های مجاور حرم و به سرخی و زردی چراغ مغازه‌ها فخر می‌فروشد. زائران لبریز اشتیاق‌اند. خنکای سحر خواب از چشم مشتاقان ربوده است. قدم‌ها برای رسیدن به امامی که خورشید دل‌های ظلمت‌زده و انیس جان‌های خسته است، سریع‌تر شده است. امامی که تاب بی‌تابی زائرانش را ندارد. من اما به باب الرضا که می‌رسم گام‌هایم همراهی نمی‌کنند. زمین‌گیر می‌شوم؛ زمین‌گیر این همه گناه که با خود آورده‌ام. مانده‌ام با بی‌مبالاتی‌هایم چه کنم؟ اینجا رو به باب هشتم ایستاده‌ام و با دانه دانه اشک‌هایم رخصت می‌طلبم از فرشته‌هایی که بال گسترده‌اند زیر پای زائران. «أ أدخُلُ؟»
دلم پر می‌کشد برای گوشه‌ای دنج از حرم. می‌شود آقا…؟ می‌شود کوله‌بار سنگین روی دوشم را زمین بگذارم و زیر لب زمزمه کنم «أتیتک زائرا وافدا؟» از شما که پنهان نیست، این نفس سرکش جان به لبم کرده است. می‌شود نفسی تازه کنم در صحن جامع‌ تا آرامش جان واژه‌هایم را لبریز کند؟ می‌شود از اینجا که باب الرضاست، به رضای خدا برسم؟
ای کاش میان این همه نور و روشنی رواق‌ها، میان این همه کرامت و بزرگی شما، زمان را در بند کنم و تا ابد در حریمتان بمانم و از بوی عود و گلاب سیراب شوم. چشم بدوزم به آیینه‌ها و انعکاس نور وجودتان را سیر تماشا کنم.
کاش مقیم کویتان شوم مثل همه کبوترها و قمری‌هایی که گوشه‌ای از ایوان یا روی چلچراغی منزل گزیده‌اند. بی‌آنکه واهمه‌ای به دل راه دهند. اینجا در محضر شما هیچ‌کس جرأت پراندنشان را ندارد. کاش من هم صبح به صبح با آب سقاخانه لبی‌تر کنم و هم‌زبان با تمام هستی قامت ببندم به سمت خدا در رواق امام(ره) و شامگاهان خورشید را با نوای نقاره‌هایتان بدرقه کنم در صحن انقلاب به امید صبح ظهور ان‌شاء‌الله تعالی…

اذن دخول ,امام رضا ,حرم ,دلنوشته ,زیارت نظر دهید »
نقطه سر خط
ارسال شده در 3 خرداد 1402 توسط زفاک در دلنوشته, الی الحبیب

هوالحبیب

 

من اینجا زیر سایه خورشید ذوب می‌شوم

من قطره قطره اشک می‌شوم

من تمام می‌شوم…

 

#زیارت ,توبه ,حرم ,شفاعت ,مسافر مشهد الرضا نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 44
  • 45
  • 46
  • ...
  • 47
  • ...
  • 48
  • 49
  • 50
  • ...
  • 51
  • ...
  • 52
  • 53
  • 54
  • ...
  • 99
 
غَیث
مطالب این وبلاگ کاملا تولیدی است. استفاده بدون ذکر منبع ممنوع!
موضوعات
همه
الی الحبیب
اندیشه
اهل البیت(علیهم السلام)
حضرت صاحب (عج)
حضرت عشق(ع)
تمرین نویسندگی
حرکت جوال ذهن
خاطرات
دلنوشته
روزنوشت
شطحیات
شهدا
لژنشین‌ها
مخاطب خاص
هایکو
پوستر و عکس نوشت
کنایات
یار مهربان
یک بیت
یک خط روضه
پیوند ها
  • نور عیننا
  • حب فؤادی
  • بخوان با ما
  • میم. الف.
  • سه نقطه
  • آمار
  • امروز: 28
  • دیروز: 62
  • 7 روز قبل: 639
  • 1 ماه قبل: 4073
  • کل بازدیدها: 195455
  • موزیک آنلاین
    MeLoDiC

    کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان