هوالحبیب
نشستم و نگاه کردم مثل تمام هفتههای پیش و او حرف زد. شاید بیست دقیقه در باب حذف تلگرام و دیکتاتوری و … گفت. گفت و گفت. آنقدر که به خیالم دهانش خشک شد مثل همین حالا که دارم فیلم ضبط شدهاش را گوش میکنم. صدایش گرفته یکی از دانشجوها خوش سلیقگی میکند تا برایش آب بیاورد. و من همین طور زل زدهام به صفحه مانتیور و دستانم روی کیبورد معطل مانده که واژهای را تایپ کنم…
این هفته، آن هفته، شاید او باید هفتهها حرف بزند. شاید من اصلا نباید حرف بزنم. باید عمل بکنم.