خانه
مطالبه ملت؛ پاسخ قاطع!
ارسال شده در 31 شهریور 1396 توسط زفاک در اندیشه, روزنوشت

هوالحق

حرف سر گزافه‌گویی‌های “ترامپ” زیاد است. هر کس هم تحلیل خودش را ارائه می‌دهد. قاعدتاً هیچ سلیم العقلی از این حرف‌ها جانب‌داری نمی‌کند، ابراز خوشحالی هم نمی‌کند. اما دو نکته‌ای که به نظرم باید خوب به آن فکر کرد این است: نکته اول، قطعاً باید قدر ترامپ را بدانیم! چون با همه جنجال بازی‌هایش به‌نوعی برای ما نعمت هم بشمار می‌آید! اما چرا؟ تا پیش‌ازاین چه خود آمریکا چه دوستان داخلی و خارجی‌اش سعی داشتند آمریکا را دوست نشان بدهند. چهره‌اش را بزک کنند، برایش نقاب بسازند، دست آهنینش را پشت دستکش مخملین پنهان کنند و … تعابیری با این مضمون که بارها و بارها در سخنرانی‌های رهبری شنیده‌ایم. اما حالا که ترامپ آمده است و دستکشش را بیرون آورده، حالا که نقابش را کنار زده و علناً ایستاده پشت تریبون بین‌المللی و هر چه خواسته به کشور و ملتمان اهانت کرده، حالا چه توجیهی وجود دارد در طرفداری‌اش! آیا حالا هم باید تاکتیکمان را تغییر بدهیم و بگویم گذشت زمانی که امام(ره) می‌گفت هر چه فریاد دارید بر سر آمریکا بکشید. آیا هنوز هم نباید به این حرف برسیم که آمریکا دست شیطان را هم از پشت بسته! هنوز هم در شک و یقین دست پا بزنیم که راه رهبری همان راه امام هست؟! و راه امام همان صراط مستقیم… پس ترامپ نعمت بزرگی است باید کلمه به کلمه حرف‌هایش را در حافظه تاریخی‌مان حک کنیم. باید بارها و بارها برای خودمان مرورش کنیم، مبادا روزی بیاید که با عوض شدن رئیس‌جمهور آمریکا گمان کنیم سیاست آمریکا عوض‌شده است! ایمان بیاوریم؛ همان اندازه که اوباما سیاست داشت و ابراز دوستی می‌کرد و در آشکار پیام می‌فرستاد و نهان کار خودش را می‌کرد. به همان اندازه ترامپ احمق است و علناً اظهار دشمنی می‌کند. نکته این است که بفهمیم آمریکا سیاست استعماری خود را هیچ‌وقت و تحت هیچ شرایطی کنار نمی‌گذارد.

و اما نکته دوم: کمی فکر کنیم؛ واقعا چه چیزی منشأ این‌همه وقاحت است؟ کم‌ چیزی نیست! رئیس‌جمهور یک کشور در سازمان ملل بایستد و دروغ ببافد. هر چه می‌خواهد بارمان کند. خط‌ونشان بکشد، بدوبیراه بگوید. واقعاً ریشه این حرف‌ها از کجا آب می‌خورد؟ جواب را باید باز هم در سخنان رهبری جست؟ آیا غیرازاین است که هر وقت دشمن را دست‌کم گرفتیم او جری‌تر شد. غیرازاین است که هر وقت چراغ سبز نشان دادیم او از خط قرمزها عبور کرد. قرار بود سر هسته‌ای مذاکره کنیم اما او حالا طالب چیست؟ آیا قانع شده؟ کوتاه آمده؟ چه دروغی بالاتر از اینکه ایران ناقض برجام است. حال آنکه آمریکا از همان زمان پایان مذاکرات برجام آن را نقض کرد و همچنان هم روی روش خود پابرجاست. کمی به خودمان بیاییم. چشممان را بازکنیم وقتی “ترامپ” می‌ایستد و با جسارت تمام برایمان رجز می‌خواند دوباره برای مذاکره‌مان قیدوبند نگذاریم! ملت خواستار یک چیز است: پاسخ قاطع و دندان شکن!

زفاک

31/شهریور/96

 

آمریکا ,ایران ,بیانات رهبری ,ترامپ ,رابطه با آمریکا ,سازمان ملل متحد ,مذاکرات هسته‌ای 2 نظر »
بهانه‌های دوست داشتنی
ارسال شده در 30 شهریور 1396 توسط زفاک در روزنوشت

هوالمحبوب

دلم می‌خواست امروز یعنی اولین پنج‌شنبه تعطیلی را کمی بخوابم البته فقط تا ساعت هشت!! بعد چون پنج‌شنبه‌ها عصر کتابخانه تعطیل است به آنجا سری بزنم. شاید شانس بیاورم و مهدیه را دوباره ببینم و این بار واقعاً بدون رودربایستی طلبم را مطالبه کنم در کنارش داستان همشهری و چهل حدیث امام بگیرم. بعد آمدن به خانه لباس‌های کثیف را توی ماشین بریزم. به سر اتاقم دستی بکشم و دوروبرم را که حسابی به‌هم‌ریخته را سروسامانی بدهم. کتاب‌های ترم قبل را از کتابخانه بیرون بریزم و کتاب‌های این ترم را جایگزین کنم. بعد هم بنشینم با خیال تخت به خواندن کتاب‌های عقب‌افتاده مشغول شوم. بعد ناهار و یک چرت کوتاه هم به درس و بحث حوزه برسم. شب هم بنشینم به نوشتن! و خوشحال باشم که خبری از دیر آمدن اتوبوس و حرص خوردن و هول دیر رسیدن و نق زدن سر کسی نیست. هرچند این خوشی در یک روز هفته خلاصه شود! چون می‌دانم حالا سین ماشین دار بشو نیست که نیست!

با این تفاصیل اگر تا همین صبحی کسی می‌گفت فردا می‌آیی افتتاحیه؟ با قاطعیت می‌گفتم نه! حالا غیر همه این‌ها افتتاحیه اسمش روی خودش است. یعنی افتتاح سال تحصیلی پس باید روز نخست سال باشد نه یک هفته بعدش! نه؟ اصلاً مزه‌اش به همین است اگرنه روز تعطیل که افتتاحیه گرفتن معنی ندارد! دارد؟ البته قدر مسلم اگر الف همان روز نخست شروع سال تحصیلی آن خبر فرح‌بخش را نمی‌داد. عمراً به افتتاحیه پا می‌گذاشتم! خبری که او با آه حسرت بیان می‌کرد و من در دل چندین برابر از شنیدنش شارژ می‌شدم! چون به نظرم حق این بود اگرچه به خباثت این حالت اعتراف می‌کنم و دعا می‌کنم که به همین زودی‌ها از شرش خلاص شوم.

تا ساعت یازده و نیم صبح حرف‌های رضوان و یزدانی اگرچه قند در دلم آب می‌کند اما انگیزه رفتن نیست! بعد اخلاق دم رفتن یزدانی با آن چشم‌های معصومش خیره در چشم‌هایم نگاه می‌کند و همان‌طوری که مثل بچه‌ها  سرش را یک‌وری گرفته، می‌گوید: اگر تو نیایی من هم نمی‌آیم! بااینکه ته دلم هنوز نه هست اما نمی‌دانم چرا می‌گویم: من می‌آیم.

زفاک

30/شهریور/96

 

افتتاحیه حوزه ,برنامه ریزی ,روز تعطیلی ,سال تحصیلی جدید 1 نظر »
جامانده از بهشت
ارسال شده در 27 شهریور 1396 توسط زفاک در دلنوشته, یار مهربان, اهل البیت(علیهم السلام), روزنوشت

هوالمحبوب

جسمم افتاده گوشه‌ای دور از شما و روحم همپای “عرفانی” صحن‌ها را پشت سر می‌گذارد تا خود را به پنجره فولاد برساند. 

«صورت زرد دخترک داد می‌زند که دارم دروغ می‌گویم و فقط می‌خواهم زن را دلداری بدهم.

اشک‌هایش پشت سر هم روی صورتش می‌ریزد.

می‌پرسم: «چی شده؟»

با سروصدای زیاد دماغش را می‌گیرد. می‌گوید: «همه دکترها گفتن می‌میره، هرچند دگیگه به صدای قلبش گوش می‌کنم زنده باشه… شوهرم گفت بریم ایران، امام رضا هست. گفتم تو برای من مسیحی شدی، احتیاج نبود ولی شدی. امام رضا حتماً دلخور هست از تو… و از من.» سرش را می‌گذارد روی سینه دخترک و شانه‌هایش تند تند تکان می‌خورد1.»

یک‌لحظه چهره مامان می‌آید جلو چشم‌هایم، حکماً حالا گوشه‌ای از صحن جامع کنار مادر مجیده نشسته، کتاب دعایش را گشوده و در حال خواندن امین‌الله است، حتم دارم چشم‌هایش خیس اشک است …

می‌دانم، لیاقت که نباشد اذن زیارت هم نیست.

 حرفی نیست آقا …

 18/شهریور/96

1ـ “سارا عرفانی” در “پنج‌شنبه‌های فیروزه‌ای”

 

رمان ,زیارت ,سارا عرفانی ,مشهد الرضا ,معرفی کتاب ,پنج‌شنبه‌های فیروزه‌ای 1 نظر »
تلنگر
ارسال شده در 26 شهریور 1396 توسط زفاک در اندیشه, روزنوشت

هوالهادی

حرف‌های خانم رحمانی هنوز هم در گوشم زنگ می‌زند. شاید اگر درس اول، مبحث نکاح نبود، حرف به اینجاها کشیده نمی‌شد و من همچنان در جهل خودم باقی می‌ماندم. با خودم فکر می‌کنم اگر حتی یکی از آن دانش آموزان تجربه ازدواج موقت آن‌هم بدون اذن پدر را داشته باشند، یعنی چه؟ آن‌وقت است که حس می‌کنم مو بر تنم سیخ شده و دنیا می‌خواهد روی سرم خراب شود. تازه فاجعه وقتی است که بخواهم مسئله را از یک دبیرستان در یک شهر کوچک به کل کشور تعمیم بدهم. روزی چند نفر؟ …

به خودم می‌گویم تا کی می‌شود با بی‌خیالی بهانه آورد و جهل فردی را مسبب این وقایع تلخ دانست. درحالی‌که همان جهل هم معلول عدم علم و آگاهی است. آگاهی که دست امثال من است و نیازمند یک جو غیرت طلبگی و وظیفه‌شناسی است. دلم می‌سوزد، چه سرخوش هستند من و امثال من! فکر کنیم خب به‌سلامتی ما هم طلبه شدیم. خودمان که خوبیم، خانواده‌مان هم خوب‌اند پس دیگر دنیا گلستان است و هیچ مشکلی نیست. همه‌جا امن‌وامان است. پس سرمان را عین کبک در برف فروکنیم و با صرف و نحومان عشق کنیم! غافل از اینکه همین تعلل‌ها و غفلت‌های ریزودرشت سرآغاز مصیبت‌های زیادی است. آتشی که روزی دامانمان را می‌گیرد. مثل روز روشن است که خدا نه در روز قیامت که حتی در این دنیا هم از در تساهل وارد نمی‌شود.

دروغ چرا وقتی به این مسائل فکر می‌کنم در طلبه ماندن مردد می‌شوم. اینکه چطور بار این مسئولیت را به دوش بکشم. طلبه شدن چیزی کمی نیست. طلبه یعنی سوزنبان جامعه. کسی که همیشه‌ی خدا باید چشم و گوشش بیدار و باز باشد. اگر حواسش به ریل‌ها نباشد، اگر درست و به‌موقع عمل نکند. اگر غفلت بورزد حتی یک ثانیه، آن‌وقت است که فاجعه رخ می‌دهد. از طرفی هم به خودم دلداری می‌دهم و می‌گویم پا پس کشیدن هم خودش نوعی شانه خالی کردن است. باید شجاع بود. در این دنیا هیچ‌چیز تصادفی نیست چه رسد به طلبه شدن! پس عوض این فکر و خیال‌ها باید نشست خوب فکر کرد و راه را پیدا کرد؛ راه درست و به‌موقع عمل کردن!

زفاک

26/شهریور/96

 

آموزش مسائل شرعی ,احكام متعه (ازدواج موقّت) ,احکام ,اذن ولی ,ازدواج موقت ,طلبگی نظر دهید »
شرحی از شرح اسم
ارسال شده در 25 شهریور 1396 توسط زفاک در یار مهربان

 هوالهادی

روزهایی در عمرم بوده که عاشق کتابی شدم‌ هرچند از روی اسم و آرزوی خواندنش را در دل پروراندم. مثلاً “نامیرا"، “دا"، “استاد عشق” و این سال‌ها “شرح اسم". کتابی که اولین بار اسمش را از تلویزیون شنیدم شاید موقع رونمایی و وقتی هم فهمیدم در رابطه با زندگی رهبری است شاخک‌هایم برای خواندنش بیشتر تیز شد؛ اما خب آن زمان پولی در بساطم نبود و درنتیجه از خواندنش محروم شدم. آرزوی خواندن کتاب بر دلم ماند و شاید در ذهنم کم‌رنگ شد. تا اینکه چند ماه پیش مجدداً اسمش را جزء کتاب‌هایی دیدم که نویسنده رمانی در وبلاگش منتشر کرده و مخاطبان را به خواندنش دعوت کرده بود به‌خصوص مذهبی‌ها. این بار هم برای خرید کتاب پولی نداشتم؛ اما خب تا کتابخانه هست جایی برای غصه خوردن نمی‌ماند. شروع به سرچ کردم مخصوصاً که احتمال می‌دادم بعد از این چند سال کتابخانه نزدیک خانه آن را در لیست کتاب‌هایش جا داده باشد. نتیجه سرچ رضایت‌بخش بود. دو هفته پیش با کلی ذوق رفتم و کتاب را امانت گرفتم.

اگرچه هنوز به نیمه کتاب هم نرسیدم؛ اما تا اینجا واقعاً لذت بردم. شاید چون برای اولین بار است که در مورد زندگی رهبری کتاب می‌خوانم و اطلاعات چندانی در موردشان نداشتم! با دیدن کتاب، از میان اعضای خانواده برادرم کنجکاو شد اما تنها به پرسیدن نام و برانداز کردن شکلش اکتفا کرد در مقابل پدرم اشتیاق بیشتری نشان داد و به خواندن هم متمایل شد، طوری که الآن یک روزهایی باید مترصد فرصتی باشم تا کتاب از دستش بیفتد. برعکس من که دوست دارم کتابی را از اول شروع و به آخر ختم کنم، پدرم به بررسی تصادفی صفحات مشغول می‌شود هر جا حس کنجکاوی‌اش برافروخته شد خواندن را شروع می‌کند. گاهی هم سرش را برمی‌دارد و آن قسمت را برای دیگران نقل می‌کند که البته بیشتر مواقع مخاطبش خودم هستم!

کتاب را خیلی سرسری و روزنامه‌وار شروع کرده‌ام و می‌دانم که حالا حالا تا تمام شدن فاصله است بخصوص که حجم بالایی هم دارد؛ اما به نکات جالبی برخوردم که برایم تازگی دارد و عجالتاً یادداشت می‌کنم شاید در فرصت دیگری تکمیل کردم. ازجمله اینکه پدر رهبری اهل مصرف چای و قلیان و سیگار بوده‌اند. یا اینکه حمایت مادر در مبارزه علیه رژیم بیش از پدر بوده است؛ ازجمله نکاتی که خیلی برایم جای تعجب داشت اینکه رهبری اهل خواندن رمان بوده‌اند (با آن سابقه الآن هم حتماً هستند) و تا بیش از عزیمت از مشهد به نقل از خودشان قریب به هزار رمان خوانده بودند. چیزی که در بین سایر روحانیون بعید به نظر می‌رسد چه آن زمان و چه حالا! بخش‌هایی هم که مربوط به زندگی طلبگی است جزء قسمت‌های شیرین کتاب است. مخصوصاً شیوه‌های تهیه قوت روزانه!

نکته دیگر  نام علی آقا است که نویسنده برای ایشان در بخشی از کتاب به کار می‌برد. صرف‌نظر از دلیلی که نویسنده یادآور شده، حداقل فایده این کار احساس نزدیکی و صمیمت مخاطب با ایشان است. 

در یک کلام با شرح اسم می‌شود به گذشته‌ها سرک کشید و رهبر را در قالبی غیر از رهبر، طلبه‌ای جسور و تیزهوش دید و از خواندن خاطراتش لذت برد.

ادامه دارد…

زفاک

25/شهریور/96

 

آیت الله العظمی سید علی خامنه ای ,خاطرات رهبری ,رمان ,شرح اسم ,کتابخوانی 2 نظر »
  • 1
  • ...
  • 91
  • 92
  • 93
  • ...
  • 94
  • ...
  • 95
  • 96
  • 97
  • ...
  • 98
  • ...
  • 99
  • 100
  • 101
  • 102
 
غَیث
مطالب این وبلاگ کاملا تولیدی است. استفاده بدون ذکر منبع ممنوع!
موضوعات
همه
الی الحبیب
اندیشه
اهل البیت(علیهم السلام)
حضرت صاحب (عج)
حضرت عشق(ع)
تمرین نویسندگی
حرکت جوال ذهن
خاطرات
دلنوشته
روزنوشت
شطحیات
شهدا
لژنشین‌ها
مخاطب خاص
هایکو
پوستر و عکس نوشت
کنایات
یار مهربان
یک بیت
یک خط روضه
پیوند ها
  • نور عیننا
  • حب فؤادی
  • بخوان با ما
  • میم. الف.
  • سه نقطه
  • آمار
  • امروز: 3077
  • دیروز: 2838
  • 7 روز قبل: 5674
  • 1 ماه قبل: 7483
  • کل بازدیدها: 214110
  • موزیک آنلاین
    MeLoDiC

    کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان